سه‌شنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۵

تابستان داغ

وتابستانى 
داغ وطولانى 
با آنكه ساعت  نزديك هشت شب است اما آفتاب همچنان از پشت كركره ها ميتابد ، هواى اطاق دم كرده است درجه حرارت ٣٣ درجه بالاى صفر است  ، راديو را روشن كرده  وتقاضا ميكنم آهنگ مذهبى نگذارد اما آولين صداى " تنور " دارد آوه مارياى  واگنر را ميخواند ، چا ره نيست اطاق نشيمن داغتر است ، كولر هم  تنها هواى نمدار. را به درون ميفرستند  
هنوز تب تند وداغ مرگ كيا رستمى فروكش نكرده است ، هر كجار اكه باز ميكنى يكنفر نشسته و اظهاراتى ميفرمايد عده اى اورا متعلق باين رژيم ، عده اى اورا مستقل و عده اى اورا بى تفاوت وخود خواه مينامند چيزي،كه ابدا مهم نيست احساسات و اعتقادى كه بعضى از آدمها باو داشتند وباينكه او توانست روى اين  رژيم خونخوار را در دنيا بنحو مطلوبى بشناساند ، نه از رهبرى پيامى رسيد ونه از رياست جمهور تنها آن سيد خندان كه دلى با هنر وشعر دارد پيامى براى خانواده او فرستاد وبه جامعه هنرمندان تسليت گفت ،اينجا باز " ملت ايران در گيومه " قرار گرفت ، من تنها سه فيلم اورا ديدم صحنه هايى زيبايى كه آفريده بود بينظيرند ، من صاحبنظر نيستم يك انسان عادى ومعمولى كه عاشق هنر وادبيات مملكت خودش ميباشد ، خوب هنوز چپى هاى پير وباز نشسته خطوط كتاب آسمانى ماركس را غرغره ميكنند ، جبهه ملى هاى فسيل هنوز در زمان خود قفل شده اند ، جوانان سرشان به مدلهاى جديد  اتومبيلهايشان ولباسهايشان گرم است واز دل ر درد او بيخبر بودند واز كارد جراحى آلوده اى كه در شكم او فرو بردند بهرروى ديگر با او كارى نداشتند ، كارش را كرده بود وبايد ميرفت سينماى او براى اين قوم معنا نداشت ، سينماى ده نمكى وسينماى كارگردان جدايى سيمن از نادر و سينماى حاتمى كيا و سايرين كه كمتر با آنها آشنا هستم  ،  برايشان دلپذير تر است ، نه كسى نميدانست آن پسر بچه براى چى يك ده را زيكزاك  دو.ر ميزند ، زندگى از نظر كيا رستمى زيكزاك بود كسى نفهميد مرديكه ميخواست خودكشى كند شيرينى يك توت  اورا وافكار اورا تغيير داد ، نه كسى نفهميد  ، مردم حوصله فكركردن  ندارند ، هفتير  كشه  كجاست ، أرتيسته كيه ، ،  
بياد آن هيزم سوخته افتادم با آنكه هيچ هنرى غير از " حال دادن" نداشت با همه جور أدمى سرو كار داشت ، گمان نكنم در تمام دنيا غيرا اطرافيان وطرف دارانش يكنفر اورا بشناسد ويايك تن.  از او تعريف كند ، غيرا ز روزى نامه هاى خودى آنهم با گرفتن حق الحساب  ،اما كارش را بلد بود ، يكصد وهشتاد درجه چرخيد ودر دامن امام افتاد وشد  فاميل امام !!! بقيه اش بماند ، او با سر وصدا وجنجال  وهياهو بيمارستان را  روي سرش گذاشت ،عزراييل  را فريب داد وهنوز پشت منقل سنگر گرفته است ، 
اين يكى خيلى زود پشت به رژيم گذشته كرد وخيلى زود هم از اين رزيم دلسرد شد ، مستقل ، تنها ،رفت تا اوج ستاره ها ،
روانش شاد ، 
نو شتم كه او از اهالى " ديروز " بود ، 
سه شنبه 12/7/2016 ميلادى