یکشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۵

مرکوب جادویی

من میدانم ، بخوبی میدانم ،  اگر من نابود شوم  او نیز خواهد مرد ، من میدانم بدون من خدا لحظه ای زنده نخواهد ماند .
این همان تصویری است که ما در ذهن خود ساخته ایم ،  تصویر یک الهیات وتصویری ازیک  روح نامریی  که موجودیت او یگانه است ، اما اگر من نباشم او نیز نخواهد بود ، بدنبال فلسفه نیستم ، این برایم اثبات شده است ، اگر اورا فریاد میزنم یعنی خودمرا صدا میکنم ، آن قدرت درونی وآن انرژی که با من است ، حال اگر این انرژی بخواهد بسوی ضعف ونیستی برود هیچ قدرتی قادر نیست تا آنرا بمن برگرداند ، طبیعت خود میداند چه موقع وکجا فرمان ایست دهد .
انسان  در ریشه های  آزادی  از طبیعت گیر کرده است  وعده ای که از ما زرنگترند این ریشه هارا محکمتر میکنند  ، خوب نباید به عقاید دیگران بی اعتنا بود ویا توهین ویا تحقیر کرد ، اما حق داریم که خودرا به نمایش بگذاریم واز خود بگوییم ، در طی این سالهای دربدری وغربت ومشگلاتی که سر راهم ایجاد شد وتا مرز مرگ مرا کشاند ، هیچ دستی از آسمان وزمین دراز نشد تا بکمک من برخیزد ، این خود بودم که خود را یاری دادم ،  هنوز خیال ندارم در این زمینه زیاد داوری کنم ، اما روز گشذت وشب پیش دوران سختی را گذراندم ، وباین نتیجه رسیدم که همه ادوار وتاریخ یکنوع تکرار میشود تنها زمان ومکان وآدمها فرق میکنند ، اگر درگذشته کسانی یافت شدند تا بشررا بعنوان یک انسان واشرف مخلوقات بنامند  وباو یاد آوری نمایند که با حیوان فاصله هاا دارد امروز ، دیگر اثری از آنها بجای نمانده وکتب شان به درون موزه ها رفته ، بشر گم شده ، همه کارش حیوانی است میخورد، میخوابد ، سکس میکند ودوباره این کاررا ادامه میدهد وبخاطر ادامه این کار احمقانه دست به هرجنایتی میزند ، انسانها تبدیل شده اند به کوران ابدی بدون چشم بدون مغز بدون شعور باطن ، اشرافیت قلابی هرروز شکل تازه تری بخود  میگیردقایق های خصوصی وطیاره های خصوی گردهارا از روز آسمان پخش میکنند تا همه خمار شوند ، فکر نکنند ، بخوابند ،  وانسان گم شده ، فنا شده ، خود آگاهی خودرا از دست داده است ، خوب : برویم به دنبال ایده آلیسم  آلمانی ، نه .. به دنبال شوونیسم ، بهتر است آیین هار از نو زنده کنیم یعنی خاکبرداری کرده  وفسیلهارا بیرون بکشیم رخت نو برتن آنها بپوشانیم  وبه نمایش بگذاریم ؛ قهرمانان مرده اند؟؟! هنرمندی بوجود نیامد ، هنرمند آنست که در نمایشگاه ( یورویژیون) فریاد میکشد ، واز این سو به آنسو میپرد ویا دستهایش پایین تنهاش را مالش میدهد ، نویسنده آن است که دو کلمه روی دستگاههای جدید شعار بدهد ، خوب ، دنیا بدون زن وشراب ، همان بهتر که دل به شیطان بسپاریم !! .
امروز در برابر خشونت های قومی ومذهبی  طبقات بالا  در فکر سود وزیان خویشند ، با سواد ویا بیسواد فرقی نمیکند  احترام وقدردانی ودادن جوایز مختلف در ازای پرداخت ودادو ستد های مخفیانه ،  درگذشته مگر نبود ؟ در فلیپین بانوی اول ماتیلدا سه هزار جفت کفش داشت وچهارصد صندلی برای نمایش مد روی صحنه میچید اما خودش در برابر مجسمه مریم میایستاد وبرای بقای عمر همسرش وسر زمین دعا میخواند دور از محدوده خود بیرون نمیامد ، امروز جایش را به دیگری داده ، ملت فیلیین هنوز هم در فقر وبدبختی وتلفات طبیعی دارد نیمه جان خودش را میکشد، قدرت ، لجالت ویکدنگی  میاورد وعده ای برده وارد این قدرت را روی دستهایشان نگاه میدارند ، مهم نیست این قدرت مذهبی باشد ، یا سیاسی ،  دیگر کسی به افتخارات فکری واندیشه اش نمیتوان بنازد ، حساب بانکی است چند رقمی است ؟!!! حال باید درانتظار یک تحول بزرگی بنشینم وآنقدر خون بدهیم تا پیامبری تازه بر منبر وجای الهی بنشیند ویگانه باشد در راس مثلث وبرده ها درپایین همچنان جان میدهند وجان میکنند ، فکر نکن ، حرف نزن ، گوش نده ، ساکت وتا مرز مرگ . 
بکوی میکده  هر سالکی که ره دانست 
در دگر زدن اندیشه ای تبه دانست 
بر استانه  میخانه هر که یافت رهی 
ز فیض جام  می اسرار خانقه دانست 
زمانه افسر رندی  نداد جز بکسی
که سر فرازی عالم دراین کله دانست ...........» حافظ«
ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ 22/5/2016 میلادی /.