عيد نوروز
قرار تبود تا سال أتى اگر عمرى بماند بنويسم ، اما بياد أوردم كه تبريك نوروزى را تقديم دوستان ويا ران وعزيزان نداشته ام ، از شب پيش نوعى حال تهوع بمن دست داده شايد ألرژى بهارى باشد ، يا شايد خوابهاى شبانه !!!! نميخواهم بگويم فريب ميخورم ، نه ، خود فريبى هم نوعى فريب است ، در ابن كنگاش ميان حيوانات ناطق بايد با زبان آنها سخن گفت ،شب گذشته تمام خوابهاى خودرا به ريشه هاى رشد كرده در جنگل روبرو ديدم ، هيچگاه حقيتى در ميان نبوده است ، اصولا انسانهاى امروزى كمتر سروكارشان با منطق وحقيقت است ، دنياى إرام وانسانى من ويا ما به پايان رسيد ،امروز در ميان جنگلى با أدمهاى ناشناخته و غولهاى از شيشه بيرون آمده وحرامزاده هاى پآچه ور ماليده روبرو هستيم هنوز بسيارى از مردان از دانشكده ها بيرون أمده جغرافياى دنيارا نميشناسند ، هنوز به تاريخ گذشتگان خود بى اعتنا ويا نا اطلاع ميباشند اما ما رك هاى معروف ساعتها واتومبيلها ولباسها وبقول خودشان فشن را ميشناسند . با فلسفه هم !!! خوب آشنايى دارند ، چون فلسفه خودشانرا دارند ، نه منطق و رياضت را .
در ميان اين جنگل واين نادانيهاى ودانسته ها ، پرنده اى بر شاخسار لانه ات مينشيند ، وأوازى دلپذير سر ميدهد إواز او چنان إرام بر مغز سرت مينشيند كه خودرا گم ميكنى ، پيشكشى تو باو چيست ، او به دانه محتاج نيست ، به لانه هم احتياجى ندارد او مامور است ومعدور ، وتو آنچهرا كه مايه فخر ومباهات تو بوده وبه أن مينازيدى دو دستى تقديم ميكنى ، شب تمام ميشود ، أفتاب طلوع ميكند ، ميان اين روشنايى وصبح ميبنى كه رگهايت به رقص در أمده اند ، وزمين وجنگل وشب پيش همه جلوى چشمانت ميرقصند ، آه قفس باز شده ، ميتوانم به دور دستها پرواز كنم ، به كجا ؟؟!!!
به دتياى فريب ، به دنياى ساختگى ، به صفحه اى كه جلو چشمانت مانند يك قالب صابون بتو خيره شده وكف ها را بتو نشان ميدهد ،
قلب معشوق أرام است ، ومن نميدانم چرا او در شب با من پرواز نكرد ؟
صدايى نداشت ، چهچه اى نميزد ، تنها در دل ومغز تو خودرا پنهان كرده بود ؟ به چشمانش خيره ميشوى ! يك دشت صاف ، بى هيچ حركتى ، بتو مينگرد ،
من زاده أفتاب ، از فراز جاده سقوط كردم ، اما جان نباختم ، وبه هنگاميكه ديدم زنده ام واو خوشبخت است گذاشتم از فراز جنگل پرواز كند چون يك مه خاكسترى رنگى در فضا گم شد ، از گذار تپه ها كذشت واز سپيدى برفها وقله ها ،
جاده تمام شد ومن هنوز سر جاده ايستاده ام،واو خاكستر شد .
بهر روى از صميم دل اين عيد واين نوروز وأمدن بهاررا به يك يك عزيزان ،خوانندگان ، دوستان ،، تهنيت ميگويم ، همراه با بهترين وصميمانه ترين إرزوها براى همه ،.
ثريا ايرانمنش ، اسپانيا ، شنبه 12/3/2016 ميلادى برابر با ٢٢ اسفند ماه ١٣٩٤ شمسى ، و .... بدرود .