شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۹۴

عيد نوروز 

قرار تبود تا سال أتى اگر عمرى بماند بنويسم ، اما بياد أوردم كه تبريك نوروزى را تقديم دوستان ويا ران وعزيزان نداشته ام ، از شب پيش نوعى حال تهوع بمن دست داده شايد ألرژى بهارى باشد ، يا شايد خوابهاى شبانه !!!! نميخواهم بگويم فريب ميخورم ، نه ، خود فريبى هم نوعى فريب است ، در ابن كنگاش ميان حيوانات ناطق  بايد با زبان آنها سخن گفت  ،شب گذشته تمام خوابهاى خودرا به ريشه هاى  رشد كرده  در جنگل  روبرو ديدم ، هيچگاه حقيتى در ميان نبوده است ، اصولا انسانهاى امروزى كمتر سروكارشان با منطق وحقيقت است ،  دنياى إرام وانسانى من ويا ما به پايان رسيد ،امروز در ميان جنگلى  با أدمهاى ناشناخته و غولهاى  از شيشه بيرون آمده  وحرامزاده هاى پآچه ور ماليده روبرو هستيم  هنوز بسيارى از مردان از دانشكده ها  بيرون أمده  جغرافياى دنيارا نميشناسند ، هنوز به تاريخ گذشتگان خود بى اعتنا ويا نا اطلاع  ميباشند اما ما رك هاى معروف ساعتها واتومبيلها ولباسها وبقول خودشان فشن  را ميشناسند . با فلسفه هم !!! خوب آشنايى دارند ، چون فلسفه خودشانرا دارند ، نه منطق و رياضت را .
در ميان اين جنگل  واين نادانيهاى ودانسته ها ، پرنده اى بر شاخسار لانه ات مينشيند ، وأوازى  دلپذير سر ميدهد  إواز او چنان إرام  بر مغز سرت مينشيند كه خودرا گم ميكنى ، پيشكشى تو باو چيست ، او به دانه محتاج نيست ، به لانه هم احتياجى ندارد او مامور است ومعدور ،  وتو آنچهرا كه مايه فخر ومباهات  تو بوده وبه أن مينازيدى  دو دستى تقديم ميكنى ، شب تمام ميشود ، أفتاب طلوع ميكند ، ميان اين روشنايى  وصبح ميبنى كه رگهايت  به رقص در أمده  اند ، وزمين وجنگل وشب پيش همه جلوى چشمانت ميرقصند ،  آه قفس باز شده ،  ميتوانم به دور دستها پرواز كنم  ، به كجا ؟؟!!! 
به دتياى فريب ، به دنياى ساختگى ، به صفحه اى كه جلو چشمانت مانند يك قالب صابون بتو خيره شده وكف ها را بتو  نشان ميدهد ، 
قلب معشوق أرام است ، ومن نميدانم  چرا او  در شب با من پرواز نكرد ؟ 
صدايى نداشت ، چهچه اى نميزد ، تنها در دل ومغز تو خودرا پنهان كرده بود ؟  به چشمانش خيره ميشوى ! يك دشت صاف ، بى هيچ حركتى ، بتو مينگرد ، 
من زاده أفتاب ،  از فراز جاده  سقوط  كردم ، اما جان نباختم  ، وبه هنگاميكه ديدم زنده ام  واو خوشبخت است  گذاشتم از فراز جنگل پرواز  كند  چون يك مه خاكسترى رنگى در فضا گم شد ، از گذار تپه ها كذشت  واز سپيدى برفها وقله ها  ،
جاده تمام شد ومن هنوز سر جاده  ايستاده ام،واو خاكستر شد .  
بهر روى از صميم دل اين عيد واين نوروز وأمدن بهاررا به يك يك عزيزان ،خوانندگان ، دوستان ،، تهنيت ميگويم ، همراه با بهترين وصميمانه ترين إرزوها براى همه ،.
ثريا ايرانمنش ، اسپانيا ، شنبه 12/3/2016 ميلادى برابر با ٢٢ اسفند ماه  ١٣٩٤ شمسى ، و .... بدرود .