ميان پرده
فراماسونرى ،درويشى
از كران تا بكران لشكر ظلم است ولى
از ازل تا به ابد ، فرصت درويشان است ......"حافظ"
آنچه حضرت حافظ در مورد درويشان سروده است ويا ميگويد ، انسانهاى وارسته اى بودند در گذشته كه پاى بر هفت اقليم گذارده وپادشاهى دو عالم را به پشيزى نخريدند همه زندكيشان در رياضت وتفكر وتعمق ميكذشت ،همه هستى آنها يك ردا ويك پيرهن وشلوار يك كشكول ويك تبر زين براى رفتن به راه مقصود وهرچه داشتند با هم تقسيم ميكردند ، اگر چه نان خشك مشكى أب بود ، ،نه درويشان محتشم امروزى كه در ميان مبلمان ايتاليايى وفرشهاى گرانبها زندگى ميكنند ، رفت وآمدشان با اتومبيلهاى آخرين مدل وكشتى وهوا پيماست ، ومريدان غير از كار گل ، باج هم بايد بدهند تا مانند گوسفند بتوانند در محضر آنان بع بع كنند ،
براى سر گرم كردن ملتها راههاى فراوانى يافت ميشود ، هر دين كه كهنه شود جايش را به يك دين وآيين جديد ميدهد ، براى آنكه اين بشر دوپا بتواتد سر جايش ميخ كوب شود ، هزاران معبد ومسجد ودير وخرابات سر بفلك كشيده اتد در آن بناهاى رفيع تنها چيزى كه گم شده خدا وخداپرستى است ،
امروز در كانال يو تيو پ چشمم به جوانى افتاد كه حدود شايد بيست وهفت سال بيشتر نداشت ، زير نام او لقب پر طمطراق دكتر وپژوهشگر نوشته شده بود روى يك سن بزرگ ، با كلى تشكيلات مدرن ودر سالن مشتى خانباجى سياه پوش وبچه بغل ودر سوى ديگر برادرا ن متفكر وصاحب انديشه !!! نشسته بودند وايشان در باره شيوع " كابالا" و "فراماسونرى ابراز عقيقده ميفرمودند كه سرانجام وختم همه آنها با به كلام وكتاب مقدس بر ميگشت ،از زمان قابيل كه هابيلرا كشت و كابالا همان قابيل است وسر چشمه فراماسونرى از مصر توسط يهودا برادر يوسف به جهان ما سرايت كرده است و آنچنان كلمات وأيه ها را از ته گلو وغليظ تلفظ ميكرد كه گويى نسل اندر نسل عرب زاده واز نوادگان پيامبر است ،
خوب ! تا اينجا براى سر گرم كردن اين ملت بيشعور وآماده ساختن آنها به ظهور ودشمنى با دين يهود كه خود سر منشاء همين دين اسلام است و از بين بردن اسراييل ، بما مربوط نميشود ، اما ، قرنهاى متوالى است كه فراماسونرى از أيرلند واسكاتلتد به فرانسه رفت و خوب در حال حاضر لژهاى زيادى در سراسر دتيا در ميان حاكمين انان دارد اين چيز تازه اى نيست " كابالا" هم نوعى رونسانس ويا بهتر بگويم يكنوع رهايى بخشى ازفناتيسم دين يهود است ،هيچكس به بشريت وتفكر او نمى اتديشد بشرى كه در حال تجزيه وتحليل روح خودش ميباشد ، كسى به هنر وانسانيت فكر نميكند بى اعتنا به تجزيه وتركيب اديان ميپردازند ويرانى جهان وسوختن وآتش گرفت خانه ها وفرار گروهى ومردم صدها نفر در يك روز امرى طبيعى است ،خرافات ، جن گيرى ، فال وطالع بينى وامروز نوعى بازى خطرناك با شعور انسانى دارد شكل ميگيرد ، در قرن اخير شاعرى نظير حافظ زاده نشد ، نويسنده اى مانند گوته ويا تولستوى. بوجود نيامد ، اثرى گرانبها وبياد ماندنى چاپ نشد ،تكنو لوژى جديد هر روز مانند برج ايفل بالاتر ميرود رچيز تازه اى براى سر گرمى اختراع ميكند بى ترديد ديگر درسينه كسى عشق مسيح يا مريم ويا ساير پيامبران جايى ندارد أن مسيح كه به صلح وأرامشl ميانديشيد امروز در موزه ها ويران شده بستن دهان صاحبان عقايد رانديشه اولين چيزى است كه بايد با أن برخورد كرد أنهارا ا بايد طرد كرد ، از بين برد ، كشت ، نابود ساخت ، وبجايش چرندياتى از مغزهاى ويران كمى سر گرم كننده بكار ميرود .
حال من چه بنويسم ، درباره كنت با شنل قرمز وسياه ويا اسب زيباى او ويا تركيب صورت و لبان وهيكل او ،نه كسى أنهارا نخواهد خواند ، كنت اگر تبديل به يك كاردينال شود مجبورم جواب بدهم ، كدام كاردينال ؟! دركجا ؟ ،
نه داستان در جاى ديگرى پنهان است ، بگذار ديگران بجاى من أنرا بپرورانند ، من تنها خاطره را مزه مزه ميكنم بى آنكه به اراجيف اين قوم تازه گوش دهم ، او هم يكى از همين ماسوريها بود !!! پايان
ثريا ، اسپانيا ، دوشنبه شب ، ٢٩ فوريه وآخرين روز ماه كبيسه ؟!!!!!