دوشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۴

ما و قو م موسى


ايرانيان  اين زمان تنها شعارشان  اين است كه مرك بر فلان وبهمان ، در حاليكه هركدام يكى از همين كشته شدگان أتى را زير بغل داردند ،
در گذشته  كه قوم موسي و يا يهوديان در ايران أزادانه زندگى ميكردند ، همه دا راى زندگيهاى مرفه و هتلهاى درجه يك وبناهاى عظيم  ساخته  پرداخته إنها بود ، زرگرى ها ، بوتيكها  ، كفاشيها ، حتى سينما دار،  نيز شريك ويا صاحب سينما بودند ، در تمام شركتها هميشه يك يهودى سرمايه دار بود اما در خفا ، پشت سر هر شخصيت هنرى يك يهودى ايستاده بود ،  ناگهان خانمى خواننده از زمين  سبز ميشد با كلاه گيسهاى رنگ ووارنگ ويك ته صدا حتى به تالار رودكى هم ميرفت وكنسرت ميداد واشعار بند تنبانى وضربى را  به كمك ژستها ، لباسهاى شيك و مژه هاى مصنوعى. به معرض نمايش ميگذ اشت ، پشت سرش يك بوتيك دار معروف يهودى بود ،
يهوديان تمام   جرايد. وروزنامه و لوازم آرايش  وبوتيكها  ، سينماها ، وشركتهاى كه فيلم واردميكردند و حتى شركتهاى دوبله فيلمها وشركتهاى تبليغاتى  ر ا تيز در دست داشتند ، ، 
امروز نيمى از دنيا در دست آنهاست ، بيشتر كلوپها  ، قمارخانه ها ، با رها  رستورانهاى بزرگ زنجيره اى و غيره ،  كه در خفا شركتى نامريى آنهارا پشتيبانى ميكند ، 
ما در ايران دوستان فراوانى از اين قو م داشتيم ، مردمى مهربان ، با سنتهاى خود ، مؤدب ، متين ، اعم از دارو  ساز ودكتر تا نوازنده ، وخواننده !  ، وصاحبان هتلهاى بزرگ شرايتون و ساير هتلهاى تازه ساخته شده كه امروز نامشان روى زندانها گذاشته شده است ، أنها در فرهنگ وأبادى ايران ميكوشيدتد  ، ايران را سر زمين خودشان ميدانستند ، هيجگاه اختلافى بين ايرانيان وآنها  نبود ، مانند اقليتهاى ارامنه ، 
ناگهان همه چيز عوض شد ، ايرانيان با جوجه هاى تازه سراز تخم در أورده در داراتعليم و دانشسراهاى  مائويستها ، توده ها ، چريكها ، فدايان خلق ( تنها چيزى برايشان مهم نبود همان خلق  بود ) و سايرين  سرزمين دگر گون شد و   اين قوم به پناهگاهاشان   بر گشتند ، راهى امريكا شدند ، راهي ألمان شدند ، راهي كشور هاى اروپايى مردمى زحمت كش، و با پشتكار تمام به زندگيشان ادامه ميدادند  البته منافعشانرا تيز درنظر داشتند . 
امروز در يكى از سايت ها چشمم به يك تبليغ از بانويى خواننده افتاد كه با موهاى افشان مصنوعى  يك ويوديويى به نمايش گذاشته بود  از همان دوران جوانيش .
الان بايد سن وسالى از او كذشته باشد ، سالها پيش با سفارش يكى از همين دوستان !! او قدم به فروشگاه بزرك شهر گذاشت. تا سكرتر مدير  كل   و يكى از اعضاى كميسيون خريد شود ! مدير كل همسر داشت ، ......
اما خانم سكرتر ضمن كار سكرترى أموزش خوانندگى  نيز ميديدند  ، سپس ناگهان ستاره اول  خوانندگان ايران شدند ، در كاباره شكوفه نو ، والبته در ميهمانيهاى دربارى!! وميهمانيهاى خصوصى !! نيز خوش در خشيدند، 
البته حبابى روى أب بود  وتمام شد 
 امروز پس از سالها به عكس ايشان نگاه ميكردم وخاطرات گذشته در ذهنم شكل گرفت ، دلم براى أن ده پهلوى سوخت كه بر گردن ايشان أويزان بود ، 
هديه جناب مدير كل بود ! كه در يك محفل خصوصى براى ايشان ترانه  خوانده بود  !
( خصوصي)  ثريا 
 اسپانيا ، ٢٢فوريه ٢٠١٦ ميلادى