شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۴

شنبه 

مانند هر هفته ، درانتظار ديدار شان مينشينم  صبح يا بعد  از ظهر ، مهم نيست ، تمام روز در انتظارى  بى امان 
 زنگ خانه به صدا در ميايد ، درب را باز ميكنم ، مانند صف نظاميها در يك صف راست ، هلو مامايى هلو هلو كيسى  !!! بوسه ها روى هوا ، خوب بنشيند ، اوه مامايى راستى خبردارى سا. ش تابلتش را شكست ؟
 خوب عيبى ندارد  منهم گوشيم را شكستم ، الان هيچ. ندارم غير ازيك تابلت ، با آن همه كار ميكنم و همچنان حرف ميزنم ،حرف ميزنم  ،همه ساكتند  ،بلى ، همه مشغولند هركدام يكى از اين اسباب بازيها دستشان ومشغولند ، دنبال كى وچى ؟ حرفها در دهانم خشك ميشوند ،سپس ناگهان يك گوله بزرگ وسط إطاق ، هر سه رويهم افتاده اتد ،براى چى ؟ ديدن كى ؟ سكوت برقراراست ، خوب بچه ها چى ميل داريد ، هيچى ،اولى ، دومى هيچ، سومى هيچى ! بهر روى مقدارى  آشغال روى ميز هست ، دهانها ميجنباند اما سرها همچنان روى آن بازيچه لعنتى پايين ودستها همچنان كار ميكنند ، 
به به ، باين ميگويند ديدار ،مادر بزرگ ، 
أهاى بچه ها بس است ، صداى پدرشان در حاليكه دارد برنامه سفر فردايش را بررسى ميكنند ،
 اسباب بازيها پشت سرشان پنهان  ميشوند ، دهانهايشا ميجنبد ،  دولا روى هم سوار ميشوند غلط ميزنند كوسنها روى هوا ميروند ميز كج ميشود  آهاى مواظب  باشيىد سرتان ، پايتان  ، تازه كوچكتر ه يادش افتاده ، 
اوه مامايى ، توى مدرسه پايم پيچ خورد درد گرفت. ، هنوز درد ميكند ، چرا عزيزم ؟ سكوت ،هان ، چى ؟ 
پرسيدم بچه چرا زمين خورده پايش پيچ خورده دكتر اورا ديده ؟ هان ! چى ؟ دكتر ؟  نه لازم نيست !!هان ؟ چى؟ 
ساعت ملاقات زندانى تمام است ، بچه ها بايد بروند ، خوب !!!
هفته أينده اوووووووم امريكا هستم ، پنج روز بعد بايد بروم سنت پيترز بورگ، بعد ميهمان شركت در آلبانى ؟!همگى بايد برويم آلبته  دوروز بيشتر نيست !!
پسرم ، توكه مرتب روى هوايى ؟ 
بتو گفتم بگذار خلبان بشوم ، نگذاشتى ،حال اينجورى روى هوا ميروم  !!!!! 
چيزى نداشتم بگويم خوب يك عكس دسته جمعى براى روى واتس أپ ؟!!!! 
در قفل ميشود ،پشت أنرا مى اندازم، هوا بدجورى گرفته ابرى وبارانى است ، سيل وطوفان همه جا را فرا گرفته ، اكثرا در جاده ها تصادف وروى دريا و خوب جاى سرشكر  باقيست ، زندان انفرادى گاهى هم بد نيست ، 
پتو را به دور خودم پيچيده ام ودارم گوش ميدهم به اخبار روز گذشته " ( در ايران هولى دى " بوده !!!!!
حال از خودم ميپرسم كه : متعلق به كجايى ،؟ اينهاكه ترا از خودشان نميدانند لبخندشان دروغ مهربانيشان جنبه تظاهر دارد ، در آنسوى اقيانوسها  نيز غريبه اى  ، يك مسافر ودر سر زمين خودت كاملا غريبه ، انگار از يك كره يا يك سياره ديگر آمده اى ، روزها را بشمار ،گاهى جرقه اى در دلت روشن ميشود باندازه درخشش يك كبريت سپس خاموش ميشود ، يا يك شمع نيمه مرده كه تنها دودش بچشم تو ميرود ، در انتظار كدام معجزه نشسته اى؟؟؟! ث
ثريا ايرانمش ، اسپانيا ، شنبه