فریاد زیستن در همه جا وفریاد عصیان ، دیگر انسان خلاصیش از درد نیست
ورهایی نیست ، شکوفه ها بر شاخه ها پژمرده اند / وفواره های بلند قربانی میگیرند / بازوهای ناتوان بیهوده تکان میخورند ودستهای ناتوان بیهوده بر آسمان غبار آلود تکیه دارند /
زمین از برکت خالیست وپیشوایان ناتوان بیهوده میکوشند تا برکت آسمانی را با قطعه خمیری ، به گلوی بینوایان فرو برند/
دریاچه ها تبدیل به باتلاقی متعفن شده اند ، روزدخانه ها از سر چشمه خشک شده وتنها باران بی زبان است که گاهی نزول میکند /
باغ از گل وپرنده خالیست / گلهای یاس موقرانه پژمرده اند /طوفان چند رنگ بر خاسته /
آفتاب وآتش وخاکستر درهم آمیخته اند / قامت تو تکیده شده /
دنیای زنان ومردان رنگ شده / دنیای کفشهای طلایی ودنیای بغل خوابیهای بو گرفته /
قامت تو خم شده / آن قامت بلند وباریک درپی هیچ /
در لغنتی بنام ( نان روزانه ) در پی سئوال است /
ای جاده خاطره ها /دروجودم خاموش شوید / وای روز بی فردا ، از کنارم دور شوید /
آن مرغ شوم بالهایش را دربالکن خانه من شست
ومن درون سینه ام درختی تازه کاشته ام / در پی یک ایمان جدید /
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / سوم ژوئن 2014 میلادی/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر