بلندی یافت ، کوه از پای دردامن کشیدنها/به سنگ آمد سر سیلاب از بیجا دویدنها/
من از روییدن خار سر دیوار دانستم / که ناکس ، کس نمیگردد از این بالا رویدنها/
من ازافتادن سوسن بروی خاک دانستم / که کس ناکس نمیگردد باین افتان وخیزانها/
خدایا ، تا آنجا که مقدور است غرو مارا مشکن وپیکر مارا به دست هرناکسی مسپار که ذره ای هستیم از وجود تو.
چگونه میتوان با عو عوی سگان وحشی وخونخوار زخمی نشد ؟ چگونه میتوان گرگهای درنده را از خود دورساخت > تا کی میتوان پای برچید تا مبادا ذرات کثیف وآلوده این مردم متعفن دامن ترا نیز آلوده سازد ؟
تا کی میتوان نشست وبه دیوار روبرو خیزه ماند بی آنکه بتوان کلامی ازدهان خارج کنی.
صبر هم حدی دارد .
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 1/6/2014 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر