دوشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۳

عنصر آهنی

آن داروی تلخ وش را ،آن شرنگ مهربانی را

بیرون  ریختم ، اگر چه پرده اعتماد مرا موشها

جویدند

من ایستاده ام  ؛ برهمان برج که از آهن گداخته

ساخته شده

نه! هر گز بسوی تو باز نخواهم گشت

روزی آواز میخواندم ، ترانه ها سر دادم

" برخیز نازنینم "

امروز روی آن شهر خفه وخفته

بین جهالت ها جلالی نیست

تنها جدال است

آن روزهای خوب ، آن روزهای آرام

با همه تلخی ها ، میشد درکوچه ها آواز خواند

آواز شبانه دلداگان بیداد میکرد

سیماب صبحگاهی ، چهره اش درخشنده بود

تنها هوای خانه " پر دود بود "

وآن مرد کوچک ، رنج دیده

در نفیر نی لبک خود میدمید

دیگران آواز میخواندند

امروز؟! در کنار شما مومنان ، نا امیدم

در برزخ شما  آونگ لحظ ها

فرمان انهدام میدهد

پنجره هارا بستم ، وپلک چشمانم را نیز

راهی نبود ، غیر اندوه

ایدوست ، بیا ودردشت سپید خاطره ها

آوازتنهاییت را رها کن

------------------------------- .

 ثریا ایرانمنش ( حریری) . اسپانیا . 14 آپریل 2014 میلادی .

هیچ نظری موجود نیست: