شنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۲

خانه؟

کدام خانه؟ کدام لانه ؟ دیگر کسی بجای نمانده بغیر مشتی کرم خاکی که خودرا به زور میکشند ، وهرروز خبری از مرگ یکی بگوش میرسد ، بعضی از گوشها ناشنوا هستند وعده ای بی تفاوت میگذرند.

امیر هوشنگ کاوسی منتقد فیلم ها مردی که سالها جانش را درگرو عشقی که به فیلم وسینما داشت ، بیهوده فدا کرد، اینکه میگویم بیهوده ، ، او درس خوانده وتجربه دیده ودنیا دیده ترا زآن بود که بتواند تحمل چند بچه نورسیده موج نوعی را بنماید .

او با کمک چند  دوست قدیمی ( که یکی آنها از بستگان ما بود) سینه کلوپ را بنا نهاد وچند مجله هم با سختی واشکالات تمام به دست دوستداران فیلمها رساند اما نقد وگفته های او برای عده ای زبان نفهم ثقیل ویا بی ربط تلقی میشد.

امیر هوشنگ با آن قامت بلند وآن چهره ای که به هیچکس شبیه نبود وآن غروری که مانند یک هاله اورا دربر گرفته بود با لباسهای شیک وتمیز خود میرفت ومی آمد وهر فیلمی را که نقد او را در ذیل داشت میتوانست فیلمی قابل دیدن باشد ، با فیلمهای فارسی چندان میانه خوبی نداشت میگفت داستانها ی هندی وعربی به زبان فارسی ، یا کپیه برداری های غلط از فیلمهای موج نوی فرانسوی ، او نخ زندگیش را طولانی کرد تا نود سالگی بلکه با چشم آرزوهای بر باد رفته اشرا ببیند و.....ندید.

حال کدام خانه ؟ من دیگر خانه ای ندارم ودیگر کسی را نمیشناسم ، همه رفتند همه رفتند ، خاک هم آلوده است بخون وافیون ، آلوده به زهر وجانوارن خونخوار ، نه ، دیگر باید برای همه عمر آوارگی ابدی را به دوش بکشم .وبخوانم "

همه ِ برگ وبهار ، بر سر انگشتان توست /هوای گسترده ، درنقره انگشتانت میسوزد ...و زلالی چشمه ساران ، زیباترین حرفت را بگو !

وطنم در ذهن شبانه ام بیداد میکند.

بهر روی روان دکتر امیر هوشنگ کاووسی شاد وعمر خانواده اش دراز باد

ثریا ایرانمنش شنبه 2013/3/23 میلادی .اسپانیا.

هیچ نظری موجود نیست: