در پس پرده فریاد، و فریاد ها ،
زیستن ، ممکن نیست ، فریاد عصیان
ترا ازخاک خلاص نمیکند
ورهایی بخش نیست
تو برده وار ، درشکوه مردان مرده خوار
با فریادی شبیه یک فواره کوتاه
که نتوان به اوج رسید ، گام بردار
آهسته
دنیا برده میخواهد ، نه فریاد
تا به باروری خویش ادامه دهد
دستمایه آنها ، ( راه شهید ) است وشهید پرور
وعاصیان زنده بگور
کسی که باید بماند که بار آورد ، به بار!
نه مرهمی ، نه شعله ای که بنشیند برسرمای
درونت
فریاد ، در سکوت ، مبادا خواب مرغان را
بهم زنی
در غبار تیره نشستن وبر حضور ذهن خویش
افسار زدن
گوشه دنجی ، بر سیم ساز دل خویش
کوبیدن ، و......خاموش
دنیا برده میخواهد ، آنکه میداند کشته میشود
وآنکه نمیداند ، میداند چگونه برده وار بزید
دیگر نه شب زیباست ، نه پرتو روشن خور شید
در دمیدن صبح ، هرچه هست سیاه است ، سیاه
همه چیز رنگ سیاه دارد
دستمال سیاه را بردار واشکهای سیاه را بزدای
قبل از آنکه جرثقیلها ترا از زمین بردارند
در غوغای سنگین شهرهای آلوده به سفلیس
بی فریاد ، بی کلام وناشنیده درسکوت
بنشین ، جایزه است آماده است ؟؟!!
ثریا. یکشنبه .27 اپریل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر