شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۱

چارلز چاپلین

در شانزدهم آپریل یکصدو بیست وسه سال قبل این پسرک ریز نقش دریک خا نواده فقیر وتنگدست به دنیا آمد که بعد ها عالمی را به تمسخر گرفت وآنچنان هنرمندانه گریست وهنرمندانه خندید که شاهان وبزرگان درپایش افتادند وبه دوستی با او افتخار میکردند .

متاسفانه دنیای سرمایه داری از این هنر مند دردآشنا واهمه داشت وبا چسپاندن برگ ( کمونیستی ) اورا به کشور زادگاهش برگرداند آنجا هم دراواخر عمر با اقبال چندانی روبرو نشد ودردغربت را بجان خرید ودر بهشت موعود آنزمان واین زمان درکنار بانکهای متعدد ودریاچه های زیبای شهر سوئیس  فرش خودرا گسترد.

دوران کودکی او ( چارلز چاپلین ) در فقر وتیره  روزی وتنگدستی گذشت اما همین تیره روزی از او یک ستاره تابناکی ساخت که پس از قرنها نامش جاودان ماند.

این روزها بجای  یاد آوری  وبزرگداشت  تولد او فیلمهایش را نشان میدهند ، دراین فیلمها او هرچه دل تنگش خواسته به زبان بی زبانی گفته ونشان داده است ، تا قبل ازآنکه ( صدای جادویی ) میکروفون داخل سینما  شود او یکه تاز بود این رند بلا کشیده که شیوه  عاشقی را نیز بسیار آموخته بود به گفته شاعر انگلیسی زبان  ویلیام شکسپر  جان بخشید :

» هنگامیکه نظمی بهم بخورد تراژدی به وجود میاید «

او خنده ، گریه ، درد ، بیماری، فقر ، همه را باهم میامیخت وهمیشه میگفت :

سعی دارم درمرز میان کمدی وتراژدی بازی کنم ، آنجا که بتوانم گریه را درگلوی تماشگر بشکنم وبه جای آن موج خنده را بیرون بکشم ، آنگاه ازکارم راضیم .

او در نیویرک رندگی هنری خودرا شروع کرد با آنکه  به جلو میتاخت باز همیشه ناراحت بود واز لهجه بد انگلیسی خود شرم داشت او میگفت : با آهنگ بیروح این زندگی بیگانه ام وبیگانه ماند با آنکه بزرگانی مانند چرچیل وسفرا وزرا با میل به دیدنش میرفتند باز تنها بود او میدانست که درآن شهر با آن آسمان خراشهای بزرگ وسر بفلک کشیده وآن چراغهای رنگارنگ ودرخشان همه ( تنها) هستند او کمتر با آدم مودبی برخورد میکرد شاید آنها اینگونه میپنداشتند که مودب بودن ورفتار وکردار بی تکلف  دلیل برضعف وزبونی شخص میباشد .

نوشتن درباره این  هنرمند کار بزرگی است من همیشه ستایشگر او بوده ام وهنوز نمیدانم آیا نسل نو ، نسل این قرن اورا میشناسند ؟ وآیا برکارهای او ارج میگذارند ؟ او گذشته از یک هنرمند ، کارگردان ، آهگنساز ، انسان بزرگی بود که هنوز کسی جای اورا نگرفته است . او معتقد بود زندگی کردن با فلسفه دورغین همان قدر  زیان آور است که بخواهی یک صحنه روابط جنسی خشونت بار را زنده ببینی .

چاپلین، با همین نام چهل سال شاید بیشتر مردم دنیارا خنداندم وبیشتر از آنچه که آنان را خنداندم خود گریستم .

او همیشه زنده است.

from  ' this is my  my song

ثریا/ اسپانیا/ جمعه

هیچ نظری موجود نیست: