بوی بدی میاید ، بوی گند پاشنه استبداد
عقاب سیاه بال گشود وزنبوران عسل از کندوها
بیرون شدند
صدای پای مرگ میاید وبوی گند جنگ
آهسته آهسته بی خبر وناگهانی
در یک هجوم شبانه
مردان غیور ما ! کجایند؟!
وزنان ما درکدام قلعه ها پنهانند
آوای مرگ بگوش میرسد
کودکان را پنهان کنیم ، پرندگان را پنهان کنیم
باران ابر سیاه وطائون زرد
سبزه ها ، گلها، دشتها ، تاکستانها ، ومزرعه مارا
خواهد سوزاند ، دشت وسیع وپر برکت ما
زیر آتش سوزان مسلسلها خواهد سوخت
درختان شعله میکشند ویکی یکی بر زمین میافتند
صدای پای او میاید ، صدای چکمه عقاب سیاه
بچه هارا باید پنهان کرد وپرندگا ن را فراری داد
اینک عقاب پر گشوده برای بردن لاشه ها
ونوشیدن خون زنان ومردان
مرگ میاید مرگ را درمدرسه بما درس دادند
در تکایا ومساجد
در دفترچه هایی زرورقی با پوشش سیاه وسبز
درون کاسه های شله زرد وحلوا
ما باید ، باید یکی شویم
کدام یکی؟
----------------
ثریا/ اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر