جمعه، تیر ۱۰، ۱۳۹۰

بهار شاعر

انگلیس ، در جهان بیچاره ورسوا شوی

زآسیاب گردی واز اروپا ، پا شوی

هرکجا دیدی جوانمردی وطن خواه وغیور

از میان بردیش تا خود درجهان آقا شوی

هرکجا گنجی نهان ، یا ثروتی بوده عیان

حیله ها کردی که خود آن گنج را دارا شوی

--------

عهد اما گذشت مکر  چنگیزی رسید

دورغزان رسید مگر سنجری نماند

روز آئمه طی شد ودرپیشگاه شرع

جز احمقی ومرتدی وکافری نماند

گیتی بخورد خون جوانان نامدار

وزخیل پهلوانان کند آوری نماند

-------

هست ایران مادر و وتاریخ ایرانت پدر

جنبشی کن گر ترا ارث از پدر یا مادر است

خسروان پیش نیاکان تو زانو میزدند

شاهد من صفهء شاپور ونقش قیصر است

..............

اشعار از : شادروان محمد تقی بهار

هیچ نظری موجود نیست: