جمعه، دی ۲۴، ۱۳۸۹

لبخند

شب گذشته خواب دیدم که مرده ام ودر اطاق مخصوص مردگان

بانتظار سوختن خوابیده ام دو فرشته نکیر ومنکر( طبق روایات)

به دیدارم آمدند وپرسیدند :

خدای تو کیست ؟ جواب دادم ، نمیدانم !

آنها پس از مدتی مکث ، گفتند تا سئوال بعدی برایت یک ترانه

وچند آگهی تجارتی پخش میشود !

آوایی از دوردستها بگوشم رسید:

طایر دولت اگر باز گذاری بکند

یار باز ید وبا وصل قراری بکند

شهر خالیست زعشاق مگر کز طرفی

دستی از غیب بر آید وکاری بکند !

وآکهی ها:

می نوش با آب انگور مینوش ،

بود آیا که درمیکده ها بگشایند

گره از کار فروبسته ما بگشایند؟

با آب انگور مینوش ، می نوش ! -----پایان

هیچ نظری موجود نیست: