چه شبها ، آرزو کردم ، بشادی بشکنم
سودای شب را
چه شبها آرزو کردم ، بسان گلهای سرخ معبد
ببویم عطر پیکرت را
دریغا ، یخ به روی هر دلی بسته ، قندیل
دریغا دیری است که خاموش است
فانوس روشن ما
نه بانک خنده ، نه شعرو سرودی
شهر خفته ، درحسرت یک قطره شبنم
نگاهم حیران به تصویر درون قاب
نگاهم به هر گل بیرنگ قالی
خیره مانده ،
نشستم بانتظار پیوند دوقلب
لکن
همه چشمها گویا ولبها خاموش
درحسرت این کهنه زنجیر
نشستم ........حیران!
-----------------------
ثریا
شب یلدا /21/12/2010
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر