سه‌شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۹

هجرت ابدی

چه شبها ، آرزو کردم ، بشادی بشکنم

سودای شب را

چه شبها آرزو کردم ، بسان گلهای سرخ معبد

ببویم عطر پیکرت را

دریغا ، یخ به روی هر دلی بسته ، قندیل

دریغا دیری است که خاموش است

فانوس روشن ما

نه بانک خنده ، نه شعرو سرودی

شهر خفته ، درحسرت یک قطره شبنم

نگاهم حیران به تصویر درون قاب

نگاهم به هر گل بیرنگ قالی

خیره مانده ،

نشستم بانتظار پیوند دوقلب

لکن

همه چشمها گویا ولبها خاموش

درحسرت این کهنه زنجیر

نشستم ........حیران!

-----------------------

ثریا

شب یلدا /21/12/2010

 

هیچ نظری موجود نیست: