احساس غریبی است ، من به راحتی میتوانم با بو کشیدن ، بوی دروغ
وریا را احساس کنم ، دروغ بوی بدی میدهد ومن بخوبی آنرا میفهم اما
میگذارم طرف به بازی خود ادامه دهد ، آنگاه مانند یک مهره مر ده از
صفحه شطرنج بیرون میرود ، همینها برایم تجربه میشوند.
چرا فکر میکنیم که باید عقیده خودرا بر دیگران تحمیل کنیم ؟ چرا فکر
مکینیم که اهمیت وعقیده پیامبران را باید به زور به اجتماع تفهیم کرد؟
وبه نام آنها اجتماع را به جبر وزور اصلاح نمود ؟ .
چرا نباید مفهموم واقعی از گفتار آنهارا درک کرده وفهمید وفهماند ؟
انسانها هیچگاه در یک نقطه فکری بهم نمیرسند در یک هرج ومرج
همیشه درهم ، بی انتها ، خوب وبدرا بین خود تقسیم کرده اند وتوقع
دارند که همه روی همین خط فرضی آنها راه بروند ، حتی دریا ها را
نیز با یک خط فرضی تقسیم کرده اند ، گویی دیگر نباید چیزی دراین
میان باقی بماند ، وحشی گری بد است ، آزادی خوب است ( البته برای
عده خاصی ) نبودن آزاد ی بسیار بد است وکمتر کسی شانس این را
دارد که آزاد بماند وآزاده زندگی کند وآزادانه فکر واندیشه اش را بیان
نماید .
گاهی در یک گفتار ویا یک بیان ویا اشعاری خارج ازمرز فلسفه
اخلاقی ، کلماتی ظریف ولطیف بیان میشوند که شایسته تراز تسلیم
بی چون چرای اطاعت محض از مذهب نادانسته وناخواسته است ،
ستایش طبیعت خود همین ستایش پروردگار است صدای فرزندانی که
جهان را آزاد وفارغ از هر سیم وبندی میخواهند ، خود یک ایمان است
همیشه هنرمندانی که طبیعت را ستایش کرده اند فرزند همان مادر وتا
ابد نامشان برجای میماند .
طبیعت ، این مادر دوست داشتنی مستوجب ستایش وپرستش است از
فشاریکه بر روح های آزاد وارد میشود رنج میبرد ، در وجود این
افراد چیزی دردناک وآزار دهند وتحقیر کننده پیدا میشود که شخصیت
اصلی دیگران را به چالش میکشد.
در دنیایی که امروز برای فرزندان ما ساخته اند چیزهایی بمیل آنها
عوض میشود ، موسیقی ، این سرود خداوندی حرام میشود چیزیکه
طبیعت به رایگان در اختیار فرزندانش گذاشته است درعوض صدای
انکرالصوات را باید به جبر گوش داد و...بنی آدم بنی عادت است و
به زودی به همه چیز عادت میکند حتی به صدای زنجیر اسارت -
وبازار خود فروشی .
.....................ثریا/ اسپانیا/ دوشنبه پنجم جولای /
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر