جمعه، تیر ۱۱، ۱۳۸۹

شاعر روزگار

که گفته است ؟ من آخرین بازماندگان فرزندان زمینیم ؟

من آن غول زیبایم که دراستوای شب

غریق زلالی همه آبهای جهان است.......شاملو_ الف بامداد

........................

نادر نادر پور بشدت از احمد شاملو بیزار بود ومتقابلا احمد خان هم

از نادر پور بیزار ، هرکجا شاملو بود نادر نبود وهرکجا که نادر بود

از احمد خبری نبود.

هر دو در راستای کار خود بی نظیر بودند احمد شاملو بقول خودش

قواف کلمات بود ، آزاده وپای بند هیچ اصول ومرامی نبود ، به راحتی

مینوشید ، ساده فحش میداد وروان میسرود .

در اطرافش شیفتگانی داشت که هر هفته به دور او جمع میشد ند ،

او بر توسن قافیه ها لگام میزد واین قوافی نافرمان را به زیرمیکشید

جوجه روشنفکرانی که گمان میبردند شاملوهم از آنهاست همه خودرا

به او پیوند میدادند درحالیکه شاملو هیچ عقیده ومرام خاصی را دنبال

نمیکرد  وپای بند هیچ اصول سیاسی نبود، راحت زندگی میکرد همسر

او »  آیدا  « کمک بزرگ او بدود هر  روز مدادهای اورا میتراشید و

صفحات سفید کاغذ را مرتب روی میز آماده میگذاشت ، آشپز ماهری

بود وزن خانه وهمسری فداکار .

شاملو تنها با چند تنی از شاعران آن زمان دوستی داشت وآنهارا بخانه

کوچک خود دعوت میکرد او بیشتر ساعات کارش را روی مجلاتی

که خود سر دبیری آنهارا برعهده داشت ، صرف میکرد .

نادر پور  مرد اصول وپای بند اخلاق ، مردی که دربرج عاج خودش

زندگی میکرد ومیلی نداشت که در اطراف اووزندگیش سخن پردازی

کنند کمتر به رسانه روی خوش نشان میداد وکمتر حاضر به مصاحبه

میشد.

او به چند زبان زنده دنیا تسلط کافی داشت  وپیوسته درتکاپوی دانش

وجستجو گری در حال تلاش بود ، چهره ی زیبا کمی خود خواهانه

و زیبا پرست وزیبا شناس ، او دانش وعلم را مافوق ایمان قرار داد

///////

» من خوش میدارم که کودک شعرهایم را به دست مربی روزگار «

» بسپارم ودفاع از اورا بعهده نگیرم « .

/////////

»  من بر آنم که هیچ شاعری ( جاودانه ) نخواهد شد مگر آنکه شاعر

نسل وزمان خود باشد البته بسیار کسانی که شاعر نسل وزمان خویشند

اما ( ابدیت ) نیافتند  « .

////////

»  من اگر خوبم اگر بد اگر شاعر ی توانایم  یا یک شاعر ناتوان هرکه

هستم هرچه هستم شاعر نسل خود وروزگار خویشم ، نقد هستی را

بر سر این کار گذارده ام وراه بازگشتی هم ندارم زیرا همه پل هارا در

قفای خود شکسته ام « .

/////////

نوبت موج اول ودوم شاعران به پایان رسید حال نوبت موج سوم است

که مانند امواجی درهم وبرهم روی به ساحل امید نهاده اند >

روان هردو این بزرگان شاد باد.

زمانه افسر رندی نداد جز به کسی

که سر فرازی عالم را درکله دانست

..........ثریا / اسپانیا / جمعه / دوم جولای

 

هیچ نظری موجود نیست: