یکشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۹

تا شقایق هست زندگی باید کرد

چشم انداز بدی است چشم اندازی از سر زمینهای بی آب وعلف وبایر

خشک ، مردمان بیمار وهزاران سال بلاهت وتوحش در برابر تاریخ!

دوستی از راه دوری بدیدنم آمد چند روزی را باهم گذراندیم به تماشای

تاریخ رفتیم ! به ساحل آفتابی ودریای آرام ، درکنار هم نشستیم اوپیکر

خودرا به دست آفتاب سوزان سپرد ومن درذهنم به دنبال کلماتی بودم

که مناسب باشند وبتوانم  درباره اش بنویسم .

در زیر این آسمان پاک وصاف آبی بدون هیچ لکه ابری آدمهارامیدیدم

با زبانهای مختلف ، افکار گوناگون بی هیچ نگرانی راه میرفتند گویی

هیچ دغدده ای درجانشان راه ندارد وآسوده اند ، آنچنان لذت میبردند

که میپنداشتی روزهای آخر عمرشان را میگذرانند.

درانتهای افق دریا با آسمان یکی شده بود تلاطم امواج بصورت دسته

جمعی دریک ردیف با دهان کف آلود بسوی ساحل پیش میامد وباخود

صدفها ، ستاره های دریایی ومر جانها را بطرف ساحل میفرستا د

با خود میگفتم ، حتا مادر مهربان طبیعت هم فرزندان ناتوانش را از

خود طرد میکند ومیگذارد تا درزیر آفتاب سوزان آن موجودات ازبین

بروند وخود بر میگردد.

با اینهمه شوری دردلم بود ، اگر روزی دریا نباشد ، آفتاب نباشد ساحل

امنی نباشد وهمه آدمها یک شکل در زیر چتر امنیتی مجبور باشند که

به زندگی خود ادامه دهند ، نان نباشد وسر زمینها خشک وبی اعتبار ،

در فاصله ای دورتر امواج دریا بشدت بر سینه دیوارهای پیش رفته آب

میکوبید ، یک آواز ساده ، یک آهنگ ملکوتی که از طبیعت بلند میشد

پیکرهای عریان برشته شده مانند لاشه ها ردیف روی ماسه قد کشیده

نگاهم به کتابی است که دردست دارم اما آنرا نمیخوانم تنها فکر میکنم

به د نیای آینده به زمانیکه دیگر هیچ گلی در هیچ سبزه زاری نروید و

هیچ سبزه ای دگر سبز نشود، رودخانه ها خشک دریاها آلوده وزمین

در حال مرگ ،  وقرار باشد که :

سینور ساتی ، مستر چارلز ، وژنرال ساین وچین یو چانگ !!!!

براییمان کوکی های خوشمزه   ونان بسازند از گوشت وپیکرمردان

خودمان در کنار انبار اسلحه وسگهای جنگ، در  خانه هایشان مربای

تمشک بخورند وتفنگهایشان را صیقل دهند .

آنروز من نیستم اما نوه ها ونتیجه های من وسایرین زنده اند وباید با

روباط ها رابطه جنسی برقرارنمایند !!!!.

..........................................................

ثریا / اسپانیا/ یکشنبه

 

هیچ نظری موجود نیست: