سه‌شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۸

ساز زن دوره گرد

موها ی سپیدم ، در باد میرقصند

موهایم مانند رشته های مروارید سپیدند

عشق ، به همراه این رشته ها

مرا در باد میرقصانند

.........

و... در آنسوی افق ، درجایی دور

مردی که مرا میبوسید

در هراس مرد

هوا یخ زد

اوگریه کرد

برای پرنده هاییکه دانه هایشانرا خورده بود

درون یک چاله آهکی

با یک پارچه بی رنگ ، آرام دراز کشید

سنگی بر روی او خوابید

او فریاد میکشید

ستاره ها در آسمان بمن چشمک میزدند

و.... میگفتند !

خاطره هارا فراموش کن

............. ثریا .اسپانیا . سه شنبه 1/12/

هیچ نظری موجود نیست: