سه‌شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۸

تیشه بر ریشه

گمان میکنم که اگر سرنوشتی با شد باید به زور آنرا رام کرد ،

امروز با مرهم گذاشتن بر روی خودخواهیهای زخم دیده وچیزهایی را

که به زیر پا گذاشته وآنهارا له کردم نمیخواهم عذر خطا های کوچک

گذشته را بیاورم ، اگر کسی میخواهد مرا فریب بدهد میداند که من از

جمله فریب خوردگان نیستم اگر دست بکاری میزنم با میل خودم میباشد

امروز دیگر نمیتوان  به گذشته ها برگشت واز نو علفهای جوانی را

زیر زبان مزه مزه کرد توده های کلاهبردار ، دزد وبیدا دگر بدون آنکه

فرصتی بما بدهند بر صحنه زندگی ما هجوم آوردند بی آنکه به چیزی

ویا کسی حرمت بگذارند.

شعله ای در یک فضای برهنه میسوخت وطوفان سهمگینی ازدرودستها

سنگین تراز امواج اقیانوسها کشتی عظیم زندگی مارا با همه قدر تش

لرزاند ، آنهائیکه بما حمله کردند صدا هایشان آشنا بود.

درآنروزها من هنوز مایه عشقی درسینه داشتم و گوشم به زمزمه ی

رویاها بود نمیدانستم که روزی آواز شوم یک پرنده مرا بخواب میکند

وغنیمتی سنگین را از من میرباید زمانی بیدار شدم که دیدم برهنه ام

وهمه چیز به یغما رفته است ، تشویشی به دل راه ندادم به دیدن دزدان

عادت داشتم ، اما این بار از عمق مدفون یک زندگی ، یک رویا این

دزد بیرون آمد ومن خود به پیشوازش رفتم .

نمیدانستم که او کارش این است که هستی هارا از جای بر کند با یک

شرمندگی در عزلتگاه پرهیاهوی غربت در دل سکون باد سوزان وزیر

آفتاب داغ ، لرزیدم وسپس دانستم که در دنیای ما موجوداتی نیز  وجود

دارند که هیچگاه نخواهیم توانست آنهارا بشناسیم .

خشم را فرو دادم ودزدان را بحال خود رها کردم وگذاشتم باین امید

باشند که پیروزی آنها لکه های چرک گذشته کثیفشان را میشوید !

شاید هم بشوید ؟! .

غارت  دزدان بیحساب بود  ومنهم یکی از این قربانیان غارت شده

امروز با کلمات ، این دوستان قدیمی وبا وفا همراهم وتماشاچی ،

تماشاچی کسانیکه با تار  نخ تابیده در پی بکارت دختران زودرس

بی هیچ شتابی راه میروند ، دخترانی که در سردابه های پهناور

گرفتارعطش سوزان خود میباشند ورویاهایشان در قالب روایتهای

احمقانه با زمزمه های شیرینی در گوششان مینشیند.

تماشاچی اژدهای پیری که با جرئت در این دشت بیکران وآبگیر تازه

در کنار آتش سرخ وآب وابرهای پر بار ذهن بکارت هارا زیر زبان

مزه مزه میکنند وبه دنبال بره های بی شماری هستند که گله گله به

قربانگاه میروند در آرزوی یک چراگاه وسپس در سراشیب یک

سقوط با یک فریب نرم که چاشنی این هم آغوشیهاست .

....................ثریا.اسپانیا .سه شنبه 3/11/

 

هیچ نظری موجود نیست: