سه‌شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۶

خاموشی

خاموشی

 

درون ا طاق کوچکی

زنی جوان ؛ با حسا سیتها ی زیادی

میخواهد

کلمه ها را بر روی یک برگ

نقاشی کند

او سایه را میکشد

رنگ را میا میزد

و قلم را در رنگ فرو میبرد

و.....

ناگهان از دور دستها

صدای زوزه ای ناشناس

بگوش میرسد که :

ای هرزه زن ؛ قلم را بر زمین بگذار

و آن زن

با نفس پا ک خود

و .....

با اشک شور خود

رنگها رابهم میریزد

 وبرای زیستن

شیوه دیگری را دنبال میکند

 

ثریا / اسپانیا / سوم مهرماه هشتا د و شش

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: