چهارشنبه، آبان ۰۳، ۱۴۰۲

روزانه


 ثریا ایرانمنش . لب پرچین  ،،،، اسپانیا ،

دردلم  بود که بی دوست نباشم هرگز  ،/ چه توان کرد  که سعی من ودل  باطل بود !

همه چیز  رو‌به باطلی وتعفن  می‌رود ،‌دنیا بو‌گرفته  همه کهنه شدیم  باید از نو دنیای  جدیدی را بنا نهاد اما باز دست فسیلهای ماقبل تاریخ در به وجود آوردن دنیای نوین نیز دیده می‌شود  پس مانده هایشان با تجربه های نوین  ،‌اندوخته هایشان  ،‌کاخ هایشان  سر زمین های تصرفکرده را ، دریاها  را ا  کشتی هایشان  در آبهای لجن زار  لنگر آنداخته  ودر زیر کشتی های آنها  صد ها هزار جنازه خرد ‌بژزگ  به همراه بطری  های شکسته ‌پوست پرتغال دیده ه می‌شود ،


دنیا بو‌گرفته یعنی کره زمین بو‌گرفته  جمعیت بیش از حد رویهم انباشته  مانند حیوان یکدیگر را پاره پاره می‌کنند   تا جایی برای خودشان باز کنند و آیا سیاره ای دیگر هست که ما به آنجا سفر کنیم وانجارا نیز مانند کره زمین به کثافت آلوده سازیم ..


من سیاره ام گم شده متعلق به این جهان نیستم آواراه ای سر گردان درانتظار ملکه مرگ که دستم را بگیرد ،وبا خودببرد  ،

از  تختخوابم بیرون میایم همان قهوه بی مزه  هررزوی را با همان  تکه نانی بیمزه جلوی رویم   مینکرم نه حوصله ندارم  پاهایمرا باید دراز کنم اما کجا ،‌ روی همان کوسن کهنه وبو‌گرفته  سال‌های بیقراری  از پست شیشه آفتابی بصورتم میخورد کبوترها باز درون باغچه ام جفت گیری می‌کنند وصدایشانرا بگوش من میرساند   چقدر از این صدا متنفرم وبیزار  سپس تخم میکذاردد  وتخم ها را  رهاکرده می روند گویا آنها هم نمیتوانند از پس  بچه های آینده شان برآیند تخم ها حالا شکل گرفته اند اما درون همان تخم ها میمیرند باید انهارا جمع آوری کرد، کی ؟ کجا؟ چه کسی؟ 

تمام روز تنها چشم به تلویزیون و فیلم های تکراری ویا رقاصی های  مشمئز کنند یا گنده گویی هایشان   ، میدوزم وسپس بخواب می‌روم خواب نیست چیزی بین بیهوشی  ومرگ است.

دنیای زیبایی که آرزو داشتم  به این شکل چندش اور ‌دردناک رو به پایان است ،

هفته اینده باید دریک تاتر  برای تماشا بروم یکسال قبل بلیط اترا تهیه کردم  ،حال با صندلی چرخ دار  ؟؟  بلیط هم گران بود نمایش هم تماشایی ،

پاهایم ، ستون های  استوار پیکرم  دیگر تحمل مرا ندارند فریادشان به آسمان می‌رود  تنها می‌توانم خودم را تا  میان حمام بکشانم وباز کشان کشان برکردم  من همانی بودم که زمین زیر پاهایم میلرزید حال ابن منم که روی زمین میلرزم،

دوستان نادیده برایم  دعا می‌کنند وبرایم  عکس قدیسین را میفرستند !؟  کسانی را که نمیشناسم  اما،،،،، أشنایان همه رفتند  دیگر از گذشته من کسی باقی نمانده است  آنهاییکه دوستم میداشتند ومن انهارا دوست داشتم حال در میان مردمانی غریبه  گویی از آن سیاره دیرین هم پایین تر افتادم ،،دیگر نه دکتری را میبینم ونه پرستاری  را همهرا جواب کردم ،


مرا بحال خود بگذارید این داروهای سمی را نیز از کنارم بردارید من با خودم وانرژی درونیم به مبارزه بر میخیزم ،،،،مبارزه برای کی؟ برای چی؟ وبرای کدام زندگی وکدام دنیا ؟ بخواب  خواب را دریاب  آرامش در آن است تا ساعت  موعود وهفت بعد از ظهر که دوباره یکی از راه برسد پبشقابی را جلویت هول دهد با یک لیوان أب ، پایان 

ثریا25/10/2023 میلادی 

جمعه، مهر ۲۸، ۱۴۰۲

باید بلد بود

 

ثریا ایرانمنش ، لب پرچین ،‌اسپانیا.

شاید  نوشتن این چند  خط  وچند برگ‌ افق های امید  را به روی آنهاییکه  به سر چشمه  فرهنگ خود  ایران مینگرند  ،  باز نماید ،ً

ما فرهنگ خودرا فراموش کرده ایم  آنچه را که بیاد میاوریم   گورستانهای افکار گذشته ماست ویا بعضی از غذا ها ،آنهاییکه در درون هستند شاید هنوز به آن فرهنگ نزدیکتر باشند تا ما غربت نشینان ابدی .

ما تنها گورستانهای ویران شده را بیاد میاوریم  همه گذشته ما به زیر خاک فرو رفته  دیگر کسی در پی پژوهشی نیست  بیش از دوهزارو سال است که مارا از فرهنگمان دور ساخته اند . زبان های محلی ، یادبود ها یادگارهای تا ،‌اسطوره ها  با قیچی ویرانگران از هم گسیخت  دین ‌فلسفه ما از هم درید  حال لال مانده ایم  آنچه را که آنها به زور در حلقوم ما فرو‌مبکنند پایین نمیرود وگاهی انهارا بالا میاوریم  ، هیچکس بر نخاست تا مار را یک تکان دهد ، حتی یک کار کوچک وابتدایی  ارهمه ما دچار فراموشی  فکری شدیم  لغت شناسی ،‌کتاب ، گوهر ذات ما کم کم  فراموش شد ،،

امروز فرهنگ‌ دران سر زمین معنا ‌مفهوم خودرا از دست داده است  جانی را میگیرند بی آنکه بگویند چرا  این قانون را  برای خود قائل هستند و به دام  یک خدای نا دیده وپنهانی جان‌ها  را بگیرند انسان‌ها را  درهم بشکنند  تمدنی را ویران سازند  چون قو‌انبن نانوشته ونا خواسته آنها ابن را میخواهد قوانینی از درون غار های  عهد هجر  ،قربانی کردن انسان‌ها  بخاطر اجتماعی بی هویت وبی فرهنگ  یا ترک وطن یا مرگ تدریجی  ،کدام ؟! .

انسان‌های بیگناه را شکنجه می‌کنند  چرا ؟  میل د ارند  خوشحال می‌شوند مانند یک شیرینی  کام آنها ر ا  لذت  میبخشد اگر بتوانند  لیوانی از خون  را نیز  سر میکشند تا بیشتر سر مست شوند ،نماد آدم کشی را از پیش تعیین کرده اند ابراهیم میخواهد پسرش را در راه خدای نادیده در یک اوهام قربانی کند ناگهان  گوسفندی در آنجا پیدا می‌شود وبه زبان  میاید  که یا ابراهیم مرا بکش بجای پسرت خداوند خواست ترا امتحان کند ، داستانی از این احمقانه تر محال است در هیچ کتابی یافت ،

شو د،واز آن تا ریخ این بدعت نهاده شده  خوب گوسفند نبود  انسانی دیگرا می‌توان قربانی کرد ،

ملت مظلوم سر زمین پارس  آیا هنوز در خوابید؟! میدانید چند صد هزار  نوجوان را کشته اند و 

صد هزار دیگر در صف مرگ فرار دارند واما هنوز در پی  اسمعیل وابراهیم و هستید و…..پیمان آن ؟

متاسفم  بیشتر نمیتوانم بنویسم   چه بسا جان‌های دیگری در خطر باشند  من دیگر چیزی برای آرا ئه ندارم  با آن تکه گوشتی که بمن آویزان  ‌دردناک وهر لحظه  بمن یاد آوری می‌کند که وقت رفتن است ،  چیزی برای قربانی ندارم واما به فرهنگ  خود وفادار بودم  اگرچه در نظر دیگران یک ساده لوح احمق جلوه گری  میکردم اما آن ایمان درونی من بمن میگفت ،که تو‌کیستی واز اینها نیستی ، پایان 

ثریا  بیستم اکتبر  دوهزارو بیست پست میلادی !

چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۴۰۲

خونخواران قرن


 ثریا ایرانمنش  ،،،، لب پرچین ‌،‌اسپانیا ،

هیچ جانی تن به این خفت نداد که  تو جانهامان گرفتی ،

خون آشامیدنی تنها در  مقام یکخیال ویک موجود نامریی بنام دراکولا نیست ،‌این روزها همه  ،وهمه تشنه خون هستند ،‌عطش دارند  برایشان فرقی ندارد خون حیز زنی را بنوشند یا خون رگ دختر جوانی را ویا  مردی سالخورده  را  وبه همسرش نیز در حال چاقو خوردن  تجاوز کنند ،

شما در هیچ‌کجای جهان مگر در قبایل وحشی که انهم رو بهزوال آست   چنین نمایشی را نخواهید دید ،

در ایران آریایی ، سر زمین پارسها   سر مین عشق وگل ‌بلبل، سرزمین عشق های  پاکیزه   حال دچار تهوع شده ودارد بالا میاورد   وبجایش خون صافی مینوشد ،

تا آنجا که بیاد دارم ، فرهنگ ایرانی ، در دین زرتشتی  با مذاهب  اسلامی ومکاتب  فلسفی کنار آمده  با هم میجوشیدند و  این چه قومی است این حیوانات از کجا رسیدند  که امروز با فرهنگ وادب ‌انسانیت ما گلاویز شده اند ونام  ایران  را آلوده به ننگ ساختند .

ما داستان‌های زیادی از گلاویز شدن اقوام  خواندیم  با تفکرات محوری  اسلام ،‌ یهودیت   ، مقایسه زال وابراهیم را در افسانه هاداریم ،

حال یک خط قرمز میان فرهنگ ما ایرانیان وان اقوام وحشی کشیده شده   ورسالت ومهر انسانی بکلی از میان رفته است ،.قربانی کردن انسان‌ها  در واقع یکنوع بدعت تازه آست  که بنا نهاده اند  وما در کدام مقطع به خدای واقعی خود خواهیم رسید ؟!

من نه فیلمهای آن کار گردان  را دیده بودم ونه اورا  وهمسر زیبایش را میشناختم   سالهاست که تنها از طریق  جراید نام اشخاصی بگوشم  میخورد ، سالهاست که در برنامه  ها ی آشپزی  به تماشا مینشینم  واب دهانم را قورت میدهم  وهوس یک لقمه کاچی دارم  ،

من از انسان حرف میزنم انسان حیوان نیست  که حیوانی دیگر به او‌حمله کند ،

آینده آن  دختر  کوچک تازه بالغ چه خواهد شد ؟ با دیدان خون پدر ومادرشان بر روی فرش والوده کردن پیکر بیجان  مادر را چگونه تحمل خواهد کرد ؟ 

آن خونخوارن به همان شیوه جانشینی اسمعیل  یعنی گوسفند همه را سر میبرند حتی آلت تناسلی را  برمیدارند نهایت پست  نهایت کثافت ‌نهایت عمق لجنزاری که عده ای در آن میلولند مانند کرم  از درختی نشخواررمبکنند تولید مثل می‌کنند  زالو ،‌کرم ، عقرب،‌مار  سرانجام کروکودیل بزرگ  که روی تخت نشسته است .

مبینا چشم کس  این روزگار  / زمین باد بی تخم اسفندیار ..

پایان ،ثریا 18/10/2023 میلادی 

شنبه، مهر ۲۲، ۱۴۰۲

ایران ، فلسطین دوم


 ثریا ایرانمنش ، ،‌لب پرچین ، اسپانیا ، 

با با  بیا ، بابا بیا ایران شده فلسطین

 همه سر ها در گریبان بود  الاغ وار بار غم را کشیدند پشت پرده سیاست کثیف گلو بالیستها وجهان وطنی ها  ایران بافلسطین طاق زده شده یعنی سر زمین ایران متعلق به فلسطینی ها خواهد بود هم اکنون   اکثر  اهل دولت  فلسطینی هستند  که فارسی را خوب حرف میزنند  ما چنان قیافه های ناجوری در میان ایرانیان بر گزیده نداشتیم ،

حال عده ای بی وطن برایشان مهم  نیست که بردگی   خارجی ها را  بکنند و تکه استخوانی  را کهجلویشانذمیاندازند ماننند جایزه به دندان بگیرند ‌دور دنیا واق واق کنند ،

روزی که آن پیر مرد  دیوانه بی وطن گفت  ملی گرا به درد ما نمیخوورد  اسلام گرا هارا میخواهیم  همه خمار شبانه بودند  یا نفهمیدند ویا میدانستند ولبهارا دوختند ،

حال پایتخت آینده  جهانی که برایمان خواهند ساخت  جرسلوم بزرگ است وتنها یک دین حاکم بر جهان است انهم دین  بها الله و نمایندگانشان  در کشورهای دیگر  مردم را به راه راست  هدایت می‌کنند  واگر تمرد  کردند انهارا میمکشند  نمونهاشرا بارها دیده اید . 

تنها میل دارم در أخرین کلام بنویسم که ای ملت سر  زمین آریایی  فرزندان کوروش  شماهم آسوده بخوابید  در ون گورهای دسته جمعی تا فلسطینیهای متدین   ،طاهر واب کشیده با مسلسلهای  آتشین خود سر زمینمانرا نوش جان کنند  از همین الان برای  آن گنده گنده هایشان در دهکده های  کوچک وخوش آب ‌هوا ویلا ساخته اند ومردم بلو‌چستان  بی آب تشنه گرسنه مانند لاشه در میان ریگزارها  جان میسپارند وخانم های  گوینده بی بی سکینه با عشوه وناز انبار ومصامبه تشکیل می‌دهند آن دیگری اطاقباز کرده یعنی حمام زنانه مردانه ‌زنانه مخلوط عده ای هم آتش بیار معرکه اند  هرکجا بیشتر بدهند نوکر همانجا هستند ، دیگر زیادت عرضی نیست توام بااشکهای حسرت این قصه پر غصه را به پایان میبرم ، شاخهایتان دراز وگوشتایتان درازتر باد ، ثریا چهاردهم اکتبر دوهزارو وبیست سه میلادی  ،

جمعه، مهر ۲۱، ۱۴۰۲

اقوام بر گوزیده !


 

ب

ثریا ایرانمنش ،،، لب پرچین ،،،، اسپانیا

خبر درد ناک نه هول انگیز بود  ناگهان چشم باز میکنی   به روی انبوه جنازه ها بخصوص اطفال بیگناه  به چه جرمی ؟!

آن خدای بزرگ ‌قادر متعال حد اقل میبایست یک مدرکی به اقوام  بر گوزیده خود میداد  وانرا در نوبت نگاه میداشت  تا به اول صف برسند  نه اینکه از  آخر صف ناگهان تیری از کمان بیرون شده چشم  ردیف اول را  نشانبگیرد .

قوم  موسی  گفت ، ما بندگان بر گوزیده هستیم چرا که اولین گول زنک  وبعد عصای مار از اینجا برخاست ،

نوع دوم گفت نه ما قوم بر گوزیده هستیم در آن بالای تپه روی  انبوه زباله ها پسر خدارا کشتند ،

ردیف سوم آمد وگفت ، خیر قوم اول وبر گوزیده ما هستیم یک کتاب کپیه شده هم داریم تازه رهبرمان سواد خواندن ونوشتن نداشت دیگران برایش تدوین می‌کردند ، 

در کنار آنها زباله‌هایی هم جمع شدند مانند خورده های نان ته سفره که آهای،….ما اول بودیم  زمانیکه ما بودیم خدا هم نبود ما اورا أفریدیدم حال همه  باید زیر پرچم ما سینه بزنید اشک بریزبد گریه کنید شادی حرام  خنده حرام رقص موقوف  واواز جریمه دارد تنها صدایی را که میشنوید همان صدای انکرالصوات  از ان گلدسته  های بلند آست  که ما بشکل آلت مردانه ساخته ایم تا  مردانگی را فراموش نکنیم  زنان هم ابدا  وجودشان لازم نیست بخصوص این روزها که آزمایشگاهها از نانوایی ها بیشتر  انسان؟؟!! حیوان تولید می‌کنند .

وما همچنان در تختخواب ویران شده خود به تماشای  خلق دراز کشیدیم ، تنهارواخرین کسی را هم در این جهان داشتم گم کردم نمیدانم  اورا بخانه سالمندان بردند . نمیدانم در بیمارستان است ومیل ندارم بقیه آش را بدانم  او آخرین کسی بود که با من رشد کرد ‌هردو نماد تاریخ سر زمین‌ها بودیم !

دیگر میل به زنده ماندن ندارم  فقط میخوابم  شاید در خواب رفتم ودر کنار فرشته میکاییل نشستم به تماشای خلق که برای منافع  اینهمه خون میریزند تا شمش های طلارا زیر دریا ها پنهان کنند ویا در کادر دیوارهای نم کشیده ، وسپس خود از گرسنگی جان بسپارند ،  طلا   طلا  همه عمر بشر دو پا طلا را پرستید نه خدارا ، چرا که خدارا ندید ، خدا در دل سودا زد،گآن پنهان بود  خدا در خانه فقرا گوشه  طاقچه  نشسته بود خدا در سینه بی کینه آن کودکانی بود که به دست حیوانات قرن بیست ‌یکم مانند بره سلاخی شدند ،

نه خدارا به این آسانی نتوان یافت ،اما طلا آسان با آن می‌شود مانند پرنس ها وشاهان پر قدرت  روی صخر ها اربابی کرد ، می‌توان در زیر نام او  بر تخت سلیمانی نشست ‌رهبری کرد  می‌توان دخترکان بیگناه را کشت  همه کار می‌توان کرد غیر از اطاعت  وپرستش واقعی آن یگانه پنهان وپیدا ، ، پایا.ن / 13/10/2023  میلادی 

سه‌شنبه، مهر ۱۸، ۱۴۰۲

یک روز از زندگی من

ثریا ایرانمنش  ،،،لب پرچین ، اسپانیا ،‌

گرچه گرد آلود فقرم شرم باد از همتم ،‌‌/ تا به آب چشمه خورشید دامن ترکنم،

واین همت بلند  مرا به سقوط آزاد کشید ودر ته چاه فراموشی  چشم انتظار گذاشت ،

هرصبح درب خانه به رویم قفل می‌شود مرغان وپرندنگان  پس از یک شب  بی مخاطره به دفترشان وزندگی خودشان بر می‌کردند  من میمانم ،خانه خالی ، نانهای کپک زده  درون جعبه و اشغال‌هایی که بقول آنها بمن جان می‌دهند ،  

نه آن زباله ها هیچگاه بمن جانی دوباره نخواهند داد  روح من سالهاست گم شده  حتی خودم نیز انرا تشخیص نمیدهم اضافه ماندم زیادی ماندم ، این ماندن ورفتن دست من نیست ،

بارها و بارها تا پای مرگ رفتم از من قطع امید شد ومن صبح با چهره ای تازه  از اطاق بیرون زدم ،  دیگر انرژی گذشته را ندارم ،

 یک کلیه خودرا از دست داده ام  واین یکی هم می‌رود تا بپوسد  با پوسیدن آن منهم بوسه خدا حافظیرا بر چهره منفور این جهان میگذارم ،

 جهانی که لحظه ای بمن امان نداد ومن دقایق را دزدیدم در پناه گیلاسی  شراب  یا برندی  برای مدتی کوتاه در رویای  الکل آنها به آسمان‌ها پرواز میکردم سپس دوباره به نکبت  زمین باز میگشتم .

در شهرک ما  هفته جشن  رقص واواز وبخور بخور ته مانده رستوران هاست   ‌وچند روز دیگر تمام می‌شود .

مامان ،‌ناهار چی میخوری ؟؟!!!!  آنچه میل میل دارم نه اینجا هست ونه شما قدرت درست کردن اترا دارید ،‌

برایت آش پختم     بشقابی لبریز از نخود و لوبیا آن وسط هم چند برگ له شده اسفناج

برایت سوپ پختم کاسه ای لبریز از آب چند دانه برنج وچند دانه دال عدس بی نمک  بی مزه حتی زندانیان نیز انهارا نمیخورند ،

چند نان صبحانه ،،،،، بوی نا وکهنگی درون جعبه  وسپس سطل زباله ،

حسرت یک تکه پیتزا دارم .  حسرت یک تکه نان ‌پنیر خودمان را به همراه یک چای شیرین دارم ، اینجا خبری از چای نیست  همان کیسه های محتوی خورده چای  . همه چیز درون یخچال هست ،؟؟؟ هوموس ، کالباس، ژامبون  تخم مرغ  ومن هوس یکی از آن دیزی های کنار اجاق قهوه خانه هارا دارم  ، چه می‌شود کرد ؟! فعلا هوسها را باید کشت وبه انبوه جنازه ها نگریست که درون اتومبیل ها به قبرهای دسته جمعی روانه می‌شوند به سر بریده آن پسرک‌چهار ساله  به پیکر نحیف آن  زن بیچاره وبیگناه زیر چکمه های میخ دار جلادان تهی مغز وتازه از کارگاه بیرون آمده درون مغزشان  چیپس کار گذاشته اند ، بکش ، او‌میکشد برایش مهم نیست مادر یا خواهر خودش است یا چند انسان بیگناه دستور دارد بکشد ،.

هوسهایت را مانند همیشه درون یک پارچه بسته بندی کن و در سوراخی به امانت بگذار  شاید روزی نوبت تو هم  ر سید و فهمیدی  از آمدن ورفتن تو وبین آن چه فلسفه ا ی بود ، این روزها باید پنهان شد وطبیعت ترا پنهان کرده همان دیدن چند برگ سبز از پنجره اطاقت کافی است ،.

و…..یاران ودوستان وهمراهان  ودشمنان ،،،، همه  رفتند ، گاهی دلم برای یکدشمن خونی نیز تنگ می‌شود ،

بلی ، درب را به  رویت قفل کردند تا ساعت هفت شب  کنارت لیوانی آب چند بیسکویت و داروهایت را گذاشتند وبای تا فردا ،

درد میکشی یک قرص دیگر ودر آرامش بخواب ، هوای پاییزی نیز آهسته  آهسته از لابلای  پنجره وارد می‌شود  پاییز وقت ریختن برگهاست وزمستان فصل مرگ طبیعت وانسانها قوی وپر قدرت است  ،زمستان تو نیز نزدیک است   ، پایان 

ثریا  دهم اکتبر 2023 میلادی