شب همچو آبی از سر این برگها گذشت / هر برگ همچو پنجه دستی بریده بود / هرچند نقشی از کف این دست نخواند / کف بین طالع هر برگ دیده بود ! ........زنده نام " نادر نادر پور از کتاب سرمه خورشید .
-----------
هفت روز است که آتش زبانه میکشد زمین بالا آورده آتشی سوزانده همراه پرتا ب سنگهای آتش زا بسوی زمینها . خانه ها . دشتها . ودریا . هفت روز است مردم سرگردان خانه برباد داه از فراز خاکسترهای سوزان میگریزند جاده ها لبریز از خاکستری داغ است .
در سال 1970 یک کارتون معلوم نیست به دست چه کسانی درست شد که وضعیت امروز را برایمان به درستی تشریح میکرد درون پوست مردم چیپسی فرومیکردندواورا به بردگی بی چون وچرا وا میداشتند وخود بار هارا بسته بسوی کرات دیگری عازم سفربودندوخیال داشتند که زمینرا نیز نابود سازند که دست طبیعت به کمک مادر آمد وزمین نجات یافت تنها دو نفر روی زمین باقی ماندند و.....
حال برای ما نمایش روز قیامت را گذاشته اند تا ما بترسیم . دروازه اتوال را رویش را پوشاندند تا آهسته اورا سر به نیست کنند مردم سرگرم فریاد زدن ویا تماشای دفتر بهداشت ریاست جمهورند که بلی ایشان هم ویتامین بی 12 را تزریق کردند ! اما واکسن ها ی مانده واز تاریخ گذشته آلوده به سرب والومینیوم وارد پیکر فرزندان ما میشود این احساس شادمانی وخود ارضایی آن مردان وزنان بیچاره ای است که دیگر خود وروحشانرا به شیطان فروخته اند وراه برگشتی ندارند .
روزی زنگهای کلیسا به صدا درمیامد مردم ارام وگروهی بسوی کلیساها میرفتند درمیانشان بودند کسانی که حقیقتا به خدای واحد ایمان داشتند دستها بالا بود لقمه نانی بود شادی بود رقص بود اواز بود یکدیگررا درآعوش کشیدن بود ناگها ن دریک روزهمه را بستند وهمه را خانه نشین کردند که بلی بلای اسمانی از راه رسید ! چرا شمارا نبرد درپارتی های شبانه ونیمه شبانه شما ودر حال نشئه نیامد شمارا ببرد تنها مردم میبایست قربانی شوند؟ کلیسا بسته شد صدای زنگها برای ابد خاموش گردید کشیشان مومن در خلوت با چند نفر دعای صبگاهی را بر میاورندوشبانه نیز . .
حال امروز دربرابر عظمت این آتش سوزی این بالا آوردن زمین همه تنها تماشاچی شده اند هیچ دستی بسوی کمک اسیب دیدگان دراز نشد مردم با چند تکه لوازم مورد احتیاج فرار میکنند خانه ها مانند قوطی کبریتهای روی هم سوار فرو میریزند استخرها لبریز از مذاب اتش زا میشوند اما دنیا سکوت کرده است . سکوت فعلا آن قاتل را باید به سازمان ملل دعوت کرد وخندید باید اورا چسپیید وآن آ دمکشان را که به خاور میانه فرستاده ایم تا جنگی راه بیاندازند روزهای وصا ل ما را شیرین تر کنند دلکقایشان نیز در لیاس آخرین اخبار ویا خبرهارا ویا بقول خودشان فیک نیوزها همه خریداری شده تنها از حجاب آن زنک خواننده شصت ساله که تازه حجاب بر سرکرده بحث و جدال میکنند مردان وزنان جوان و ورزشکار درزندانها ناگهان سکته میشوند ناگهان مرده میشوند ناگهان به یک جسد تبدیل میشوند دنیا ساکت است دنیایی نیست دنیا را شیطان و مریدانش اداره میکنند با هیبت های نکبت وچندش آور پیر زنان یائسه تکیه برصندلی های قدرت داده اند ومردان مرده درون تابوت را آرایش کرده ودار به سخن رانی میکنند دنیا هم کراست هم کور .
مردم زیر فشار فقر وبیماری بیکاری ودردها جان میسپارند عیبی ندارد هرچه کمتر برای ما بهتر جمعیت باید کم شود تا ما بیشتر بخوریم ....بعد؟ آه حالم را بهم میزنید هر صبح با دیدن اخبار نزدیک است بالا بیاورم اینهمه دروغ ویا واینهمه خودفروشان بازار سر کوچه .
شب است ومیدانم دیگر کسی راه صبح را نمیداند خدا را نیز در پستوی زمان پنهان کرده اند نامی از او نیست وستارگان شبها همه خاموشند نورهایشان طبیعی نیست چراغک هایی هستند کاذب برطاق کذابی نصب شده اند آسمان ما گم شد ه است سال هاست که گم شده است ودیگر کسی چراغی دردست نمیگیرد تا راه خانه را بتو نشان دهد تنها درمیان راه درتاریکی سر ترا میبرد تا تکه ها ترا نیز بعنوان غذا تناول کند ودنیا دیگر از خنده شیرین افتاب بهره ای نمیبرد هر چه هست آتش است وهر چه هست رنگ وریا ودروغ . وما مردمان روستا همچنان درپی آن اب روانی هستیم که روزی در خانه ما جریان داشت وما با کف دست انرا مینوشیدیم وسپس سیبی را ازدرخت مهربانی میچیدیم واز آن بوی عشق را در میان سینه رها میساخیتم .
هرچه بود تمام شد ما مرم روستا ودین اجدادمان که زرتشت بزرگ بود صاحب آن سر زمین بودیم مارا برون کردن وقاتلینی برجایمان نشستند حال در گرد جهان نیمی به درکستان نیمی به گرجستان و نیمی به هندوستان در ارزوی قطره ای آب خنک مهربانی ایستاده ایم .پایان
ثریا ایرانمنش / اول مهرماه 2750 پارسی . / 23. 09/ 2021 میلادی
( توضیح : از غلط های املایی من چشم پو.شی نمایید هوا بس تاریک است ومن تشنه ")!