دوشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۹۹

سرود عزا


ثریا ایرانمنش "لب پرجین" اسپانیا !

-------------------------- 

 برخیز ای سر زمین محبوب من  که دشمن ترا میخواند !

اکنون فرصتی کوتاه است برای جنگیدن 

 ما باید همیشه اسیر باشیم واسیریم 

درهرکجا که باشیم  پدرانمان اسیر بودند 

وما آشفته حالان امروز  دربستر این زمانه 

بی هیچ هدفی راه میرویم !

بسوی ازادی پرواز کردیم  واینک دراین دیار مسیحایی نیز دراسارتیم  دیگر آسمانرا نیز از ما گرفته اند  ودیگر شب را کمتر خواهیم دید وناقوسها دیگر برایمان به صدا درنخواهند آمد  یک یک ستارگانرا زمینرا به صلیب کشیدند  دیگر فروغی روشن وامیدی در هیچ کجا دیده  نمیشود 

دنیای کثیفی است نازنین همه سر بر  آسمان یخ زده  وبی طلوع مردانی نهاده اند که غیرا از مال اندوزی وکشتار چیزی را نمیدانند .

آفتاب ما نیز گم شد ودیگر  از افتابی تازه خبری نیست  دیگر شاهد برامدن  خورشید ئخواهیم  بود دربهارا بستند آهسته اهسته .

نمیدانم درکجا ایستاده ایم   اما میدانم دیگر رهایی امکان ندارد مگر با مرگ رهایی پیدا کینم واین درصف انتظا رایستادن تا نوبت بتو برسد بسیار غم انگیز وسخت است .

اینک همه رو به سجده گاه دشمن نها ده دوسر بر استانه شیطان گذارده اورا میبویند اورا میبوسند.واورا میپرستند .

دیگر از نور انس ومهر وایین خبری نیست  تنها برق کینه هاست  که بر پهنه زمین میچرخد  .

این روزها کم کم بجایی خواهیم رسید که حتی تا درب خانه هم نخواهیم توانست  برویم درحال حاضر دراین دیار حتی ازاین شهر به ان شهر وازاین  دهکده به ان دهکده نیز ممنوع است  مگر اجازه داشته باشی اول سفرها های  خارحی سپس داخلی وحال محله ها را وکم کم به خانه ها نیز رخنه خواهند  کرد تا بدانند درون دهانمان چند حبه انگور گم شده را پنهان ساخته ایم .

آری ! ما بسوی ازادی پرواز کردیم درحالیکه نمیدانستیم بسوی یک هجرت ابدی ویک زندان ابدی فرود خواهیم آمد .

حال دراین غروب تاریک  چه کسی جلوه کرده است ؟ شبه عزراییل درهیبت یک مرد ناجی ! نه برای ما بلکه براید دزدان وادمکشان فربه قرن تازه /

دیگرنخواهیم توانست بخوانیم  آی زادگاه مهر وایین پرستش ! چون همه را  خواهند گرفت وهمه ایام دیرین را ازذهن ما پاک خواهند نمود وما مانند یک درخت خشک بدون برگ درون خویش خواهیم پوسید وخوراک کرمها خواهیم شد .

دیگر کسی اوایی سر نخواهد داد تا جلوه گاه  " زرتشت " را بخواند  ودیگر کسی گامی بر قله ای نخواهد نها د  زمین گم میشود واتش بیخردی همه جا رافرا خواهد گرفت وهمه ما محو خواهیم شد تنها صورتکی از ما میماند برای قرون اینده مانند قوم «نئونارلها" که صد ها  هزا  سال پیش  روی زمین میزیستند .

ما به دست  خود آدم کشته خواهیم شد حوای های بی اعتبار .مادر بازار ارتجاعی داریم دست و

پا میزنیم  وبرای فرار همه راهها بسته است . پایان 

ثریا ایرانمنش  09/11/2020 میلادی سالهای نحس وپر خطر .





 

 

 

 

یکشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۹۹

درد نا نوشته

 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

---------------------------------

این همان  جنایتی بود که درحق شاه کردند سه کشور متحد !  فورا   تبریکات صمیمانه خودرا تقدیم عزرایل کردند مدتها بود که بانوی مقتدر المان دلخوشی ا زترامپ نداشت وبارها گفته بود باید بنوعی اورا از سر راهمان دورکینم پر مزاحم است اقتصاد مارا ویران کرده  اقتصاد آنها بر پایه ویرانی سرزمین ما وسایر سر زمینهاست .

این یک اشاره خصوصی یا قلبی نیست این یک هشدار است به جامعه ای که دارد خواب فرداهای دوررا میبنید وهرکدام با یک اسباب بازی درون دستشان وسپس د.رون  مغزشان به زندگی رباطی خود ادامه میدهند اگر بگذاریم شکست بخوریم مرده ایم نابود شده ایم  روا مدار خدایا که درحریم ما بجای مسیح بودا بنشیند !

حقه باری از این بزر گتر نمیشد آنهم  دریک سر زمینی که خودرا حافط منافع دنیا مینامد ودموکراسی درآنجا مثلا!!! رواج دارد  حتما خانم هلیری کلینتون تمام شب نوشیده ورقصیده ونانسی پلوسی با بانو امپراطریس سابق !!!درحال زد وبندهای مالی هستند ! ایشان هم چپ میباشند اما این چپ با چپ فقرای  قدیم فرق دارد با صنف خیاط وخباز  وحمایت از  کار گر فرق دارد این چپ اربا ب دنیا وبقیه برده وار باید درخدمت آنها باشند ترامپ ناسیونالیست است مانند شاه متاسفم اما تمام هفته را دست به دعا بودم که این عزراییل را بخانه اش برگرداند ! واو به مبارزه اش ادامه دهد اگر چه اورا بکشند اما پیروزمندانه کشته شده است  اینها تا پای جان او ایستا ده اند . او سد راهشان بود  با گلو بالیستها مخالفت میکرد 

حال پس مانده های دولت فخیمه بنام  دموکرات  دنیارا درمیان دستهای خود گرفته اند با کمک  دیگران !!!!

یک مغز خوابیده را میتوان بیدار کرد اما یک ملتی خواب الوده را نمیتوان با یک اقیانوس هم بیدار کرد  ملت ایران اولین قربانی این سیستم بودند وامتحان خودرا خوب پس دادند سپس میکربی بام ویروس را  بجان مردم  انداختند با ریا وفریب ودروغ میکربی که تنها  خون را  درعروق لخته میکند وکسانی که بیماری قلبی وریوی دارند بیشتر درمعرض آن بیماری هستند دارویش هم آسپیرین است وبس !!! حال مدارس را تعطیل کرده اند  پوزه بند بردهانما ن بسته ان فردا محله به  محله وپس فردا خانه به خانه مردمرا چک میکنند به آنها  توصیه هایی دارند یا بمان فرمان ببر ویا بمیر. مدارس ودانشگاها بر اثر اقتصاد  وبی پولی بسته میشوند 

بیمارستانها هم که .........اجازه کالبد شکافی مردگان را  نداشتند !!!! ما خیلی خریم  غذایمان فعلا تخم مرغهای ساخت کارخانه چین  ترکیب شده از نشاسته وزردچوبه وموادی دیگر و به همراه  اردهای نا معلوم  مرتب بما تعلیم غذا پختن  میدهند  زمنیهارا به اتش کشیدند جنگلهارا خاکستر کردند درختانرا از بیخ وبن نابود کردند طبیعت را بیمار ساختند  خودشان درون  کشتیهای تفریحی شان مشغول بچه باری  وسایر کارها میباشند مواد هم میرسد !!!

سرباران  بی کله امنیتی همه جا حاضرند  دیگر جشنی بنام جشن میلاد  مسیح نخواهد بود ودیگر شب یلدایی وجود نخواهد داشت و نوروزی نیز نخواهد بود همه اذهانرا پاک میکنند  از گذشته ها .این اولین قدم بود که یک یپروز ی قلابی را بر صحنه دنیا به نمایش دربیاورند  باید قبول کنی درغیر اینصورت ....نمیدانم نه نمیدانم یا میدانم نباید حرف بزنم ! 

روزی نامه ها ورسانه ها  که تکلیفشا ن روشن است فورا خودرا کنار کشیدند دستور داشتند از بالاها ! آن مرد تنهاست وتنها با یک سپر زنگ زده  میخواهد به جنگ گرازها برود . پایان 

ثریا / 08/11/2020 میلادی /سالی پر بلا و بی شگون ونحس 

جمعه، آبان ۱۶، ۱۳۹۹

از سدوم تا گومورا

ثریا ایرانمشن " لب پرچین " اسپانیا 

-------------------------------

ما ساکنین آن  شهر  گنه آلوده در میان دستهای برهنه وبازوان کلفت وقمه های  تیز  ترک تاج وتخت سلطان را کردیم وبه ویرانه ها گریختیم  من دیگر درانتظار هیچ تاجی وتختی ننشستم ودانستم که همه چیز دود شده وبه هوا رفته وآن اختر همیشه روشن آنرا به دندان  گرقته ودوردنیا میچرخاند تا خودرا بنمایاند 

دل بستیم به شهر های گنه الوده  که فانوسهای روشن درپس کوچه هایش همیشه روشن است وکسی را یارای خاموش کردن انها نیست از کنار همه چیز گذشتیم . وچشم به اسمان داشتیم اتشی را که بادست خود افروخته بودیم  وشعله هایش تا آخر دنیا دامن مارا گرفت وهمچنان مانند مار میخزد  میخزد وخودرا به همه جا میرساند به خون تشنه است وگرسنه پیکرهای بر زمین افتاده .

ما دیگر نه بفکر تالارهای بزرگ بودیم ونه بفکر دیگ حلیم وکله های جانورانی که دردیگی میجوشید خشکه نانی وچکه ابی مارا کفایت میکرد .

حال در ورای پرده تاریک هستی سایه شوم آن جانورانرا میبینم که مارا تعقیب میکنند دنیارا تهدید میکنند آنها چون سایه بردیوارها می چسیند وناگهان هماننددهیولایی بر روی طعمه میجهند .

خرید و فروش ادمها کاری ندارد  میتوان همهرا خرید هرکسی قیمتی دارد و چگونه باید گفت ای تیره بختان وای سیه دلان شما به بشریت خیانت میکنید به بشریت میتازید  ودنیارا نابود خواهید کرد برای چند تکه پارچه که به دور خود می پیچید و بک چها رچرخه  که حقارت خودرا درپشت انها پنهان کنید .

دنیا ی شما شهر شما  در شعله های آتش  سودم سوخت  ونابود شد  آن گمراهان  زشت کردار از درون کاخ  به کاخی دیگر پرتاب شدند اما آنکه رویش را برگرداند سنگ شد .

مستانی می زده ترسیدند وفرا رکردند از بیم عقوبت وشلاق حال نورهای گوگرد ورنگین اطراف شهررا فرا گرفته است کم کم  شعله های آن  به دامن یکی یکی خواهد رسید واین دنیا برای همیشه نابود خواهد شد  چه بهتر که ما نخواهیم بود تا دنیا بهتر وفردای روشن آن گنه کاران را ببینیم .

شب گذشته را تا صبح بیدار بودم وحقیقتا دلم برای آن مرد سوخت مردی که دهانش هنوز مانند بچه ها باز وبسته میشود  خنجر را تا دسته درپشت او فرو بردند همشهریانش هم وطنانش با خود فروشی   به شیطانی بنام ......خودرا برده ابدی ساختند بی انکه بدانند این کرم کوچک سر انجام تبدیل به یک افعی بزرگ شده وآنها را خواهد بلعید ونماز را از طویله شان به کاخ خواهند کشید .

تمام مدت چشم به تلویزیون این شهر داشتم ببینم خبری  یا اشاره ای هست ؟ نه تمام مدت در گرو همان بیماری مضک وویروس دروغ نشسته اند وهمه افکارشان درهمان حوالی دور میزند  صورتها پوشیده  تنها لبان میجنبند  به انها ربطی ندارد اروپا فعلا مخارج آنهارا تامین میکند آنها خوابیدن وسقز جویدن وابجو خوردنرا به همه چیز ترجبح میدهند برایشان سر زمینهای دیگر مهم نیست مگر منافع باشد !

نیمه شب ا زتختخوابم بلنذ شدم شیشه عطرم را باز کردم  وملافه وخودم را غرق عطر کردم تا شاید بخوابم وخواب درختان بلوط را ببینم  اما.....بیدار ماندم از این سوراخ به ان سوراخ وکسی نبود از من بپرسدبتوجه؟! هان بتو چه ؟...... بانوی شهر همچنان با لبخندی دور دنیا میچرخد وبا نماز گذاران همراه هر چه باشد  اولاد آنهاست وبنی .  من درفکر کودکان برهنه / درفکر زنانی که شلااق میخورند در فکر دانشجویانی که به تیر غیب گرفتار میشوند در فکر تبر به دستان شبم که چه موقع درب خانه را خواهند کوبید .پایان 

ثریا ایرانمنش  06/11/2020 میلادی 
 

پنجشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۹۹

درود آقای ترامپ


 ثریاایرانمنش  " لب پرچین " اسپانیا .

شاید درتمام عمرم این اولین بار باشد که من روی انتخابات امریکا حساسیت نشان میدهم وشاید اولین بار باشد که من عاشق رییس جمهور امریکا شده ام ومیل دارم مادام العمر او رییس جمهو رامریکا باشد . او برای سر زمین  خودش کار میکند نه درخدمت دیگران  او نوکری را نپذیرفت   خود ارباب است وهمین امر بقول  ما چولو بازی ها به مذاق خیلی ها بخصوص و آن دموکراتیهای پیر وفسیل واز کارافتاده وبیمار روانی خوش نیامده است حال درون زباله هایشان گشته اند تکه  چوب خشکی را ارایش کرده بی هیج احساس وحرکتی اورا به جلو میرانند به درخانه  ها پول میفرستند که به جو رای بدهید جو ازخودمانست .

من درخانه خودم دربین بچه ها نیز   کش واکش داریم یکی درون  کتابخانه ا ش کتابهای هیلری با  با بیل را ردیف کرده واخیرا هم  قانون بانوی میشل رامیخواند  ! وزندگی  آن پیر مارگارت ال برایت  را دیگری حسابی  زیر نفوذ همسر /چپی خود چپ راه میرود وهیچ حرفی نباید زد تنها یکی با من مواقق است او هم ازمن دوراست !من تنها باخود وبا دیوار ها میجنگم .

زندکیم را به گرو گذاشتم تا  دونالد ترامپ ببرد  حال درانتظارم  اگر هم برنده شود خواهند گفت باتقلب برده واگر زورشان برسد او را ازمیان برمیدارند چرا که تجارت دل وقولوه وجگر جوانان و بازار یابی سکس با کودکان  که اول پنهانی بود حال  با پرروی تمانم آنرابه نمایش میگذارند   بیشتر صرف میکند وساختن آدمهای جدید ورباط وبر چیدن این دنیا ....چه حیف همه گذشته های مارا آهسته اهسته پاک کردند روز ی فرا خواهد رسید که درب یکی یکی  خانه هارا بکوبند  وکتابها وفیلمها وسی دی های موسیقی را نیز از بین ببرند وما فراموش کنیم که انسان بوده ایم  وآهسته اهسته جان بسپاریم . 


حال باید موزه تاریخ را به جایی بسپاریم که پنهان ازدید دیگران باشد  باید از چشم پیر جهان درامان باشد  من درازدحام این هیاهو  خودی مینمایانم در ازدحام اینهمه تصویر و تصور میل دارم دوباره بخودم بیاندیشم  بیشتر بخودم  و.......آنکه باو میاندیشیدم او اکنون همراه من است تنها نیستم او مونس قدیمی من است در میان اینهمه تزویز ریا آیاروزی ترا حواهم شناخت ؟ شاید عکس جوانیم را برایت بفرستم  درقاب کهنه اندیشه هایم بگذار تا دوباره درایینه یکدیگررا بنگریم ما هم به سهم خویش  دراین دنیا افسانه ها ساخته ایم  ویا شاید به افسانه ها افزوده ایم  ما بازماندگان  هنر باستان . پایان 

ثریا ایرانمشن  05/11/2020 میلادی 


چهارشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۹

ادمها وانساانها

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !

---------------------------------- آخرین ساعات نتیجه  انتخابات امریکا وامیداوارم که ترامپ برنده شود  !

ما در دنیا تعداد زیادی  آدم داریم تعداد معدودی انسان ود ر میان آدمها کمتر میتوان انسانی را یافت باید جستجو کرد ما فرق انسانها وآدمهارا نمیدانیم وقدرت تشخصی آنهارا هم نداریم برای همین هم هست که عده ای نادان واحمق همیشه بر دوش ما سوارند  من درانتها وجود آن مرد ترامپ جنبه  ها ی انسانی را احساس کرده ام  وبه همین علت هم بسوی او متمایل شدم هیچگاه از او نفرت نداشتم ودرمقابل حمله دیگران نیز سکوت کردم.

عده ای جنبه های انسانی  قلابی خودرا برای تبلیغ به نمایش میگذارند واما انسانهای واقعی درپنهانی ترین زوایا حرمت انسانهارا دارند  وبا حیوانات نیز مانند خودشان عمل میکنند .

متاسفم بگویم شاید درظول عمرم تنها به دوانسان واقعی   واقعی نه ساختگی برخوردم  ونام وکارهایشانرا ارج گذاشتم وهنوز هم با احترام از آنها یاد میکنم .

انسان بودن بسیار سخت است آدمی باید انسان به دنیا بیاید وانسانی زندگی کند ودرمیان انسانها تربیت شود تا یک انسان خوب ساخته ووارد اجتماع شود  ما نجابت را ازاسب اموختیم ووفا داری را از سگ وخریت را از شتروتحمل را از الاغ  کسیکه با اسب وسگ بزرگ شده باشد نمیتواند انسان بدی باشد شاید کمی شرور باشد وبرای دقاع از خودش دست به حیله ای بزند  آنهم دربرابر حیوانات وحشی که  درمیان ما کم نیستند اما در زندگی خودش انسانی مییاندیشد .

ما آدمها همه هنرپیشگانی هستیم روی صحنه  بازی میکنیم ااشک میریزیم / میخندیم / فریاد میکشیم موجودیتی نداریم تو خالی مانند مانکن ها پشت ویترین اما یک انسا ن با قدرت تما م درمقابل سختی ها . رنجها مصیبتها  ونا نجیبی ها ا می ایستد ما به خو دمان نیز دروغ میگوییم از خودما شمایلی میسازیم ودر ذهنمان آنرا پرورش میدهیم  وگمان میبریم همانیم  .نه  تو آن نیستی  که مینمایی تو هما ن هنر پیشه دست چهارم روی صحنه هستی که حتی  بازی کردن را نیز نمیدانی !

ما آدمها ! چرا اینهمه به تجمل احتیاج  داریم ؟ برای آنکه خودرا درپشت آن پنهان کینم آن چهره دوگانه را  همان مستر جکیل وهاید را . 

من احساسی بسیار قوی دارم وبو میکشم بوی انسانیترا تشخیص میدهم  اگر انسانی با من روبرو شود محکم اورا نگاه میدارم اما اگر آدمی باشد برایم بی تفاوت است هست ونیستش یکی است گفته هایش درگوشم وزوز مگس است .

ما باید فرق انساانها وادمهارا تشخیص بدهیم  انسانها هیچگاه بد دیگری را نخواهند خواست اینها که دراطراف ما گردش میکنند  آدم میکشند دزدی میکنند تجاوز میکنند همان حیوانات هستند که درلباس آدم وبشکل آدم ظاهر شده اند وشب درخواب دوباره به خوی حیوانی خود بر میگردند  ما نمیتوانیم  به همه بگوییم انسان !  مثلا در جلو خلق یک دیس غذا برای دیگری برده است  .انسان واقعی آن است که شب گرسنه میخوابد وغدایش را با کسیکه   ندارد تقسیم میکند  ومیداند که فردا دوبرابر خواهد داشت چرا که ایمان او محکم است .

عده ای انرژی آنها از سکه وفلز چان میگیرد  میشود آنها زمانی که همه چیز خودرا ازدست بدهند خودشان نیز خواهند  مرد چون انرژی انها ازدست ر فته است .من ارابن  اتفاقات  زیاد دیده ام کسانی را دیدم که سکه ای را درجیب میگذارند ومرتب آنرا مالش میدهند ودست روی ان میمالند انرزی ائنها همان سکه بی ارزش است  از مشت آن انها قطره ای آب نمیچکد تا دیگری لب تشنه خودرا  ترکند و نه فرق آدمها با انسانها از زمین است تا اسمان .

حا ل من درانتظار برنده شدن ـآن طفل سالخورده هستم  که باو بگویم گهواره ات مبارک باد  تا میلاد بعدی .

پایان 

ثریا ایرانمنش . 04/11/2020 میلادی 
 

سه‌شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۹

سرهای بی تن

 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا-

----------------------------------

طنین گام های تو  هر شب  

به گوش میرسد  ا زآستان امدن تو ........." نادر پور"

هر چه فکر کردم دیدم نوشتم آن خاطرات ابدا جنبه تاریخی  ندارد وبیشتر با باستان شناسی شبیه است بعد هم دیگر گذشته بقول آن دکتر خوشگل وخوش صحبت روان درمانی جه اصراری هست من جنازه های گذشته را به دوشن بکشم ودراین جا به خاک بسپارم  بمن چه مربوط است ایران که دیگر متعلق  بمن نیست  هیچگاه هم نبو ده است من  دربین مردم سر زمینم نیز غریب زیستم وغریبه ای بیش نبودم !تنها یک کشوری نظیر سایر کشور ها ومردمانش برایم غریبه هایی بیش نیستند  امروز تنها با چند آدم مجازی طرفم تنها از عکسهایشان آنهارا میشناسم دنبال هیچ عقیده  ومذهبی ومسلکی هم نیستم  بنا بر این آن دفتر برای همیشه درون چمدان  جای گرفت .

هرصبح با باز کردن چشمانت از خوابها وکابوسهای گذشته تازه خبرهای دست اول وشیرینی را میشنوی به کلیسا حمله بردند به کنیسا حمله بردند  چرا به مساجد حمله نمیبرند ؟نمیدانم  این اسلام جه تاجی بر سر این  دنیا گذاشته و اینهمه دنیارا شیفته خود ساخته است !چه رازی درمیان ان ئهفته است ؟ نفت ؟ طلا ؟ویا راهرا برای ورود اماام زمان ساختگی باز میکنند  ؟

حال بدوم به دنبال اشعار فردوسی  ؟ گر تو تجلیلی چنین  خواستی / از چه  قدر پارسی را کاستی ؟

بهتر است ساکت بمانم این تنها صفحه ایست که برایم باز مانده بقیه را بستند ! فیس بوک هم که وولش ! یک شهر پر فریب وپر کرشمه است عده ای بر چمنی لم داده ونشخوار میکنند  زیر اسمانی به دور دستی فردا  شعر و شرح عشق های مجازی .

حال ای صبح تاریک آیا فردایی خواهیم داشت ؟  با خوشیهای دروغین ؟  آن بامدان زیبا  که نور طلایی خورشید از لابلای پنجره به درونن اطاق میتابید د وهزاران تصور  را درتو شکل میداد؟ 

حال با چهره ای بیگانه وغول اسا طرفیم ودلمان درهوای یک شکلات داغ درون یک لیوان که بخاری ازآن بر میخیزد پر میکشد !

وچه ناشیانه به این زندگی مصنوعی خود ادامه میدهیم . همه درخط مرگ ایستاده ایم ووجدانها ازدرون ها پرکشیده دیگر انسانی درمیان ما نیست درمیان همان قلعه حیوانات کمی بزرگتر راه میرویم ونشخوار میکنیم روزانه  شاید ساعتی وشایددقیقه ای . ........ 

پایان / ثریا ایرانمنش  سوم نوامبر 2020