یکشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۹

خاموشی مطلق

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا-
-------------------------------
صبح است وشهرها وبیشه ها غمگین وخاموشند
چراغ خا نه ها خاموش و لاله ها ازغم سیه پوشند

پرندگان زخمی وبیمار  از سموم این شب وحشت
در کنج خانه ها مخفی و مبهوت وخاموشند 
و..... ما در سکوت وحیرت درمیان اخبار راست ودروغ  دراین شبها وروزهای طولانی  آرام وخاموشیم بی هیچ گفته ای /
دیگر روز وشب برایمان فرقی ندارد همه حیواناتی هستیم درون قفس خویش وبه دور خود بی امان میچرخیم وچشم به پنجره صبح داریم .
چه شروع نحسی بود وچه سال شومی برایمان درتقویم زمان برگ آن ورق خورد .
همه جدا از یکدیگر  همه تنها وهمه در یک وحشت ابدی تنها مینوشیم وبه تختخواب میرویم وببیخوابی میکشیم واز فردای خود بیخبریم /

بد جوری تکان خوردم . دزدان وشب گردان این روزها  نه ازبیماری خواهند ترسید ونه از پلیسهای شب گرد بعناوین مختف به درخانه ها میایند حتی دوربینها هم دیگر برایشان مهم نیست .
احساس کردم کسی با دست درب اطاق را میکوبد از خواب پریدم ودیگر چشمم بخواب نرفت و وناگهان روی صحه گوشی صحنه ای پدیدار شد که تا اعماق وجودمرا لرزاند فروشگاهها  وپارکینگها تبدیل به قفسه های سردخانه وگور وتابوت برای مردگانی میشوند که از بیمارستانها باین صورت مرخص میگردند .......
چقدر وحشتناک بود وهست  طاهرا لندن را نشان میداد اما اخبار خیلی کم از این اپیدمی وحشتناک درآنسوی سر زمینها میگوید .
هر بار نحست وزیر روی صحنه میاد و  تعطیلاترا تمدید میکند !!!!ودر جایی خواندم شاید این بیماری و حوادث  بعدی از ان تا سال دوهزار وبیست ویک ادامه داشته باشد !

ان چه کاری بود که با مردم دنیا کردید؟ برایمان نسخه میپیجید که در فلان نوشته وگفته یا قوم وقبیلهای گذشته کشتن سالخوردگان امری مقدس بود !در سر زمین ما در خیلی از سالها  سالخوردگان حرمتی داشتند وبهترین هارا برایشان میخواستند حال میکر وب ویا ویروس شما انتخابی است ؟؟؟؟ تنها به سالخوردگان وبالای شصت حمله میکند ؟؟ وبرای دادن روحیه هر روز نمایشی جدیدجلوی چشمانمان میگذارید ؟ بچه هایمان که زیر سن ده سال هستند ترسیده اند  آنها ازمکر وفریب جنایتکاران زمانه بیخبرند هرروز  گریه میکنند پدرها ومادرهایشان باید بنوعی آنهارا سرگرم کنند وخود بیکار درخانه نشسته اند  پارکها تعطیل مدارس تعطیل رستورانها تعطیل وشبه مرگ همه جارا را گرفته است ما درافسانه ها داستهای بسیاری را خوانده بودیم  داستان سدوم وگومورا  در شبه جزیره عربستان  آنها مرتکب گناهان بیشماری شدند  وپروردگارشان به خشم آمد وبرایشان بلایی نازل کرد  واقوام لوط درآ ن میان میزیستند  پیامبرشان کوشید تا انهارا به راه راست هدایت کند اما بیفایده بود  وفرشتگان از جانب پر.ود.دگار آمد ندوگفتند یا پیامبر لازم است تو وخانواده ات شهررا ترک کنید چرا که ما خشم بر این قوم گرفته ایم ومیل به نابودی  آنها داریم  وبدین سان سودم وگومورا از روی زمین محو شدند ! وقوم لوط را لواتشان بر باد داد؟!
اما امروز این خشم تنها منحصر به یک قوم ویک قبیله نیست  مشمول همه جهان شد ه است وچه بسا آنها آن فرشتگان  وازما بهتران درسفینه های خود به تماشای محو شدن زمینیان نشسته اند؟. 
 سفینه های آنان میتواند یک کشتی بزرگ مجهز روی اقیانوسها باشد میتواند یک سفینه  فضایی باشد .
گناه ما چه بود ؟ باید ازآن خداوند جبار وکشنده وخشمگین پرسید گناه بیگناهان چه بود ؟ پایان
یکشنبه 29 مارس 2020 میلادی برابر با دهم فروردین 2579 شاهنشهی !اسپانیا .

شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۹

آش!

خاطره امروز
=======
هوا بسیار سرد شده است آش درون فریزر داشتم بیرون آوردم برای ناهار ! درانتظار کیکی هستم که دخترم برایم درست میکند ومیفرستد ویا ....میاورد درب خانه میگذارد وفرار میکند! قرنطینه ایم دیگر .

مرتب این آواز مرحوم نوری دور سرم وبر زبانم میچرخد که : 
ما برای آنکه ایران کشور خوبان شود چه رنجها برده ایم وغیره !!!!  هر چه فکر کردم دیدم درآن دوران من آنچنان محکم  وثابت روی زمنیها واسفالت داغ سر زمینم راه میرفتم که گمان نمیکردم باین روزها بیفتیم !
خون دلها خورده ایم ؟ کدام خون دل را شما خوردید ؟ دیگران رنج بردند شما خورردید ! خود من یکی از همان رنجبر ها بودم آما نه کینه ای به شاه داشتم ونه به دولتهای برسر کار ونه به ارباب رعیتها این سرنوشت من بود که تنها به دنیا بیایم ونمیدانستم که سر زمین ایرانی یک( کشور مردانه است) ... مانند مردان راه میرفتم وزمین زیر پاهایم  میلرزید تا اینکه بخانه بخت رفتم درآنجا فهمیدم که ای داد وبیداد ....من میبایست یا دختر کسی بودم / یا خواهر کسی / یانهایت همسر سابق کسی / مرا کسی داخل آدم حساب نمیکرد معلومات هه هه هه شاشیدم به معلوماتت پول چه داری؟ خاتوده ات کی هست ؟ پدرت چکاره بوده  برادرهم نداشتم ! زیر دست یک دایه مهربان ویک مادر نامهربان بزرگ شده بودم پدرم را هم خیلی زود ازدست دادم چهار ساله بودم طلاق جاری شد بین مادر وپدر وچهارده ساله بودم پدرم برای همیشه از دنیا رفت   افتخار میکدم که تحصیلاتم را باکار وبازوی خود به اتمام رسانیده ام وحال اگر بخواخم وارد دنشگاه بشوم باید کار بهتری بیابم .نه سرنوشت راه دیگری جلوی پاهایم گذاشت . که قبلا درباره اش نوشتم .
چه خطرها کرده اید ؟ کدام جنگهارا رفته اید؟ چه شبی سر گرسنه ببالین   گذاشته اید ؟ چه موقع تنها پنج ریال برای یک شیشه شیر برای بچه تان درکف مشتتان بود ودیگر هیچ ! خوب زندگی خوب میخواهی فلان وزیر راه ! فلان وکیل  فلان تاجر ویا آن بازاری شکم گنده ترا عقد میکند عشق را بگذار سر کوزه وابش را بخورعشق نان واب وکرایه خانه نمیشود ......اماشد  ماکردیم وشد .
امروز میتوانم با افتخار بگویم که آنکس که جنگید وبرد من بودم با جانورانی که اطرافم بودند ازهر طرف نیش آنها بر پیکرم فرو میرفت وچه قدرتی داشتم .......امروز عاشقانم یعنی فرزندانم مانند عاشقان دورم میچرخند پروانه وار ونوه هایم آنها میدانند من چگونه  از خطرها جستم  خطرهارا من کردم راههای پر سنگ وسخت وصخره هار ا من طی کردم کمی زخمی شدم اما جراحت آنها پایان یافت  امروز  این منم که به فرزندانم قدرت وحتی انرزی میدهم آنها مرا خوب شناخته اند .
هیچگاه هم برای خودم دلسوی نکردم این بود سهم من از زندگی آنرا قبول کردم اما به زیر بارش نرفتم 
لزومی ندارد بنشینم واشک تمساح بریزم ودیگران را مسئول بدانم که خود کرده را تدبیر نیست . پایان
همان روز همان ساعت همان جا . ثریا .

ناکاردانها

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-----------------------------
گفتگویی بر نمایش مضک پرویز کاردان !
----------------------------------------
قلندران حقیقت  -به نیم جو نخرند 
قبای اطلس آنکس که از هنر عاریست  !

شب گذشته  ناگهان  کلیپی از جناب اجل ونمایش نامه نویس وکارگردان بزرگ وهمیشه درصحنه واخیرا نویسند نامدار  ( نارفیق) وغیره وذالک  روی صفحات مجازی  چشمان همهرا به نور خویش روشن ساخت .
من متاسقم که باید دست درزباله دانی تاریخ ببرم وچیزهای را بنویسم که میل ندارم اما جناب کاردان که خوب کاررا میدانید چه لزومی داشت شما این کلیپ را  بسازید وچه لزومی داشت مشتی گل وخاک بر چهر ه مطبوع ونازنین هنزمند بزرگ ما  که تنها کسی بود خودرا نفروخت مانند شما ودیگران وحرمت هنر وحرمت عشق وحرمت خودش را داشت  بپاشید وبا این لحن بیتفاوت بگویید که :
{ازدواج ما یک ازدواج کاری بود !!! وپسری هم داریم که خوب همین جاهاست }!؟ کجاست ؟ ایا اورا به پسری قبول ندارید یا او مانند عزیزکردهای شما وکیل وتاجر نشد تا انرژی شمارا بیشتر نماید .

اهل شیراز بر عکس معبود من حافظ مردمی مکار وریا کا ودروغگو هستند من دراین غربت ابدیم بارها به چهره هایی برخوردم وبا شوق بسویشان ر فتم تا مرهم ومهر مهربانی را درچهره آنها بیابم اما با نا امیدی مجبور شدم و قلم مغلطه را برچهره شان کشیدم .

نام فرزانه تاییدی تا ابد درتاریخ هنر بعنوان یک هنرمند بزرگ ثبت شده وخواهد ماند اما نام شما بعنوان یک کارگذا رتجارتی ویک دلقک صحنه خواهد بود .

چقدر برای شما خر ج داشت تا نشستید واین گفتگورا کردید وهمسر امروز خودرا تا عرش بالا بردید وفرزانه را .ویاد اورا گویی یک مگس را ازخود میرانید با دست به سویی رانده و پنهان کردید ؟ .

خوشبختانه من درآن زمان معتاد چهرهای هنری توده ای ومصدقی خودمان نشده بودم تا سر ساعت خودرا بخانه برسانم وشمارا وبرنامه های مضحک شمارا ببینم تنها صمد اقا بود ودایی جان ناپلئون که مرارا سرجایم مینشاند . .

تجارت خوب است نشستن روی مبلمان استیل با مجسمه های برنزی ومرمر ونقاشیهای گرانبها خوب است وگرفتن برنامه های گوناگون  از یک  ...... خیلی بهتر است فرزانه فرزانه ماند  - او به سوی شهر فرشتگان نیامد ودست گدایی ودریوزگی بسوی کسی دراز نکرد وتا ابد  به تنها عشق زندگیش وفادار ماند وبا او زیست وبااو زندگی کرد واز کمکهای دولتی برای زنده ماندن  استففاده کرد اوهم میتوانست چون دیگران آب توبه بر سرش بریزد وچادرنمازی را برکمر ببندد ونقش کلقت خانه یامادر بزرگ را بازی کند وجایزه سیمرغ که هیچ صد مرغ را در آغوش بکشد اما برای خودش حرمتی قائل بود که امثال شما ها نه آنرا میشناسید ونه میدانید چیست  .
دیگر برنامه های هفتگی شمارا به درون زباله دانی انداختم ودیگر نامی ازشما نخواهم برد . عمرتان دراز درپای دوستانی که یک پا اینسوی اب وپای دیگرشان بسوی مطبخ سپاهیان واعراب است. 
من این سخن نوشتم که کس ندانست  اما شما کرامت آنرا ندارید که بگونه ای بخوانید  تا حتی خودتان بفهمید  جلوی دوربین کتاب حافظ وسعدی را ورق بزنید  وعاشقانه چشمانتان را  به روی خطوط آن بدوزید بی آنکه چیزی از متن وگفته آن فرشته رحمت که جامرا دردست وطره مویی درجانش داشت بفهمید .
روزوروزگارن خوش .
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 28 مارس 2020- میلادی برابر با نهم فرودینماه 2579 شاهنشهی .


جمعه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۹

من وعالیجناب پاپ!

یک عصر جمعه غم انگیز بسیار غم انگیز !
------------------------------------
ثریا ایرانمشن " لب پرچین " اسپانیا .

در یک اقلیم بی تاریخ و یک اقلیم بیمار  عالیجناب برای یک میدان خالی سخن رانی ودعا میخواند  ومن برای یک دنیای خالی مینویسم .
خورشید  هم از شرم پنها ن شده  او هم ترسیده  وبجایش اسمان میگرید !  وبر قله های  بلند میخندد .
دراین عصر  غم انگیز  بی آنکه نقشی از روشنایی دراسمان باشد  به چهره فرسوده عالیجناب مینگرم که تک وتنها درصحنی ایستاده ومحافظ او تقریبا دو متر از او دور تر وصحن میدان کلیسای بزرگ واتیکان خالی است واز کبوتران نیز خبری نیست .

دیگر نمیتوان فریاد برداشت که ایخردمندان  فرصتی اندک باقی مانده  میان زادن ورفتن  میان اولین فریاد وحشت وآخرین سکوت .
میدان سنت پدرو خالی  وباران همه جارا شسته تمیز وپاک  پاپ دعایش را تمام کرد وبسوی اقامتگاه ویا پناهگاهش میرود  برایما ن دعا کرد برا ی دنیای بیمار ما !!  او خبر ندارد که ما درجشن بهارانمان نیز به عزا نشستیم  ودیگر لبخند شیرینی بر لبها ننشت  او خبر ندارد که ما چون عقربکهای ساعت هر لحظه از جا میپریم تا خبر تازه ای  را بشنویم .

نه ! دیگر نمیتوان فریاد کشید که ای خردمندان  ما اکنون همه دریک دنیای بی تاریخ ایستاده ایم  ودیگر گردش ایام بکام ما نیست  چه میدانم شاید  بعد از  این روزهای تیره  چشمانمان باز به ایینه بیفتد  وماه دوباه درآسمان ظاهر شود وخورشید دوباره بدرخشد  .
پاپ گریست / منهم گریستم   او هم د رسر زمین ناشناسان  آنقدر مانده تایکی از آنها شده  از او چهره دیگزی پدید آمده است .
شبی برهنه شبی تاریک  سیاه تراز زمستان  وابرها همچنان در آسمان چرخش دارند  بیشتر مرا میترسانند .چهار کاردینال دورازهم درگوشه ای برایمان دعا خواندند ! شمع ها خاموشند آتشی درآتشدان میسوزد ودود کندر برای خودشان به هوا میرود  کسی نیست  میل دارم بپرسم : عالیجناب این مراسم برای دیوارهای مرمر وسنکها صیقل داده واتیکان است ؟
اما شاید واقعا دعایش گیرا باشد ودنیا پس از اینهمه تکان ولرزان بجای خود برگردد عالیجناب پاپ حق ندارد درهیچ معامله ای رشوه بگیرد غذایش بسیار ساده وخودش تنها دراطاقش به دعا خواندن مشغول است .
من اورا دوست دارم وهر یکشنبه به پای وعظ او مینشینم امروز جمعه استثنایی است ودعای مخصوص برای روح رفتگان میخواند آنهاییکه در راه ویروس منحوص کرونا از جهان رفتند . ث
ثریا / اسپانیا 
 عصر جمعه هشتم ماه مارس 2020 میلادی 

فاجعه

ثریا " لب پرجین ؟ اسپانیا 
-------------------------
خبرهای  بدی ا زسر زمین مادری ما میرسد گویا ملت ایران سپر بلای قانون گذاران دیوانه ومومنین حرم میباشند .
فاجعه بزرگی درراه هست طبیعی است که همه خبر  دارند چه بر سر پزشکان خارج از  مرز رسید  تنها دیوانگان زنجیزی  درمغزهای کرم گذاشته خود دنیایی  را ساخته اند .

مردک   پیرخنگ دیوانه / خامنه ای ودیوانه تری از او که همه پیکرش کرم گذاشته وبوی گندش عالمی را دچار تهوع گرده تمساح وآن سید خندان وآن لب خنچه مامانی ظریف جنایتکا ر- آن رییسی بی عفت وبی خانمان وسایر ملاهای عصر هجر ملتی را به گروگان گرفته اند .

آهای مردم ایران اگر این برگه به دست شما میرسد بدانید وآگاه باشید که این ملاهای دیوانه میل دارند همانکاری را بکنند که هیتلر با یهودیان کرد  نسل ایرانیانرا ازمیان بردارند آن دیوانه  زنجیری  روی صندلی  درپنهانی ترین جاهای نا معلوم نشسته وشمارا به جن وپری حواله میدهد .
 وجلاد دیگری بجای درمان بفکر جن گیری افتا ده است .

من میل ندارم وارد سیاست کثیف آنها بشوم اما دلی دارم سوزناک درکویر وفلات  سر زمینم چه موقع میخواهید از خواب بیدار شوید ؟  خانه خدارا بستند  وپرندگان وچرندگان اطراف  خانه او فضله میریزند واو قادرنیست حتی پرندگانررا  براند ؟ این بازی شوم را برای تحمیق کردن شما به راه انداخته اند  ضریح مطهر  را سیلاب برد وآن امامزاده نتوانست خودش را نجات  دهد  امروز دیگر درانتظار معجزه نباشید  جناب تزار بزرگ وآن چشم بادامیها تنها در پی  ویران کردن وبردن منابع شما هستند بیدار شوید بلند شوید اگر شما بلند شوید دنیا نیز برخواهد خاست .

بنظر من این دیوانگان را  باید با لباسهای مخصوص  بسته بندی کرده وبه کنج تیمارستانها فرستادچگونه مغزهای شمارا شستشو دادند ؟ به چه طریق دهان شمارا بستند ؟ با تریاق ؟> قلیان ؟ افیون ومیدانید که اربابان دولت شما با کشورهای امریکای جنوبی در دادو ستد مواد مخدر / اسلحه ومشروبات الکلی وزنان  میباشند وشما همچنان بنشیند ونماز جعفر طیارا بخوانید ویا جوشن کبیرو صغیر را وضریح را بلیسید  تا جنازه هایتان درمیان خیابانها وجویبارها سر گردان شوند جوانانرا کشتند مغزهارا تیر باران کردند.  
چه خواب وحشناکی  چگونه برخود میلرزم ؟ . 
دراین چند روزه خیلی سعی کردم ارام باشم کاری ازمن ساخته نیست غیراز روشن گری ها دادن خبر کار من نیست وآن پیشوایان مقوایی وکاغذی که برایتان نسخه میپیجند  همان ولدزانهای خودشان میباشند که با خود فروشی ها  راز خودرا پنهان ساخته از راه دور مغز شمارا  هدف گرفته وخود شمارا  به سوی میدان تیر میفرستند . پایان 
جمعه . 8 فروردین 2579 شاهنشهی !ویا بعبارت شما  فروردین 1399/پاینده ایران .

روزهای تلخ

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !
--------------------------------
"حضرت حافظ"

کی شعر تر انگیزد  خاطر که حزین باشد 
یک نکته دراین معنی گفتیم  وهمین باشد 
از لعل تو گر  یابم  انگشتری زینهار 
صد ملک سلیمانم  در زیر نگین باشد 
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی  خیر تو دراین باشد 
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز 
نقشش بحرام ار خود صورتگر  چین باشد 
جام می وخون دل هر یک بکسی دادند 
 دردایره قسمت اوضاع  چنینی باشد 
درکار گلاب  وگل حکم ازلی این بود 
کان شاهد بازاری واین پرده نشین باشد   !

بهر روی نمیدانیم که گل شاهد بازاریست یا گلاب وکدام یک پرده نشینند !
وما پرده نشینان درمیان مردمانی زندانی  که کم کم حالت روانی پیدا میکنند ومیل دارند این زندانی شدن قانونی را برهم بزنند ویا  دیوارهارا  بر سر همسایگان فرود آرند .

اینجا چو من هیچ غریبی نسیت ومهر ویقینی هم نیست  در وهم شب ناگهان خودرا به خوابگاهم میرسانم درمیان عروسکان پشمی وپنبه ای وموزیک خودرا پنهان میسازم .
تنها صدای طپش های یک دل سرگردان را میشنوم .

 ما مرده پرستان از زندگان بیزاریم ودر زمان زندگیشان ازآنها فراری وبه هنگام مرگشان که میدانیم دیگر دراین دنیا نیستند ناگهان همه دوست  واشنا ودست به پرستش او میزنیم ."مانند فرزانه تاییدی "
که به راستی بانویی فرزانه بود .

شبها تنها صدای  رفت وامدن اتومبیلهای پلیس گشت بگوش میرسد وراس ساعت هشت گویی دیوانگان زنجیری روی بالکنها وپشت بامها به دست زدن مشغول میشوند وآژیر پلیسها نیز به کمک آنها برمیخیزد ظاهرا برای پزشکان وتیمارداران این همهمه را به راه میاندازند وناگهان موسیقشان همه عرش وفرش را به لرزه درمیاورد  باید رفت ودرگوشه ای پنهان شد وگوشی هارا درگوش نها دتا صداها خاموش شوند .

صدای پای رهگذری در هیج کجا شنیده نمیشود  تنها صبح اخباررا که میخوانی ویا به ندرت میبینی  ای داد وبیدا داینهم رفت !  اینهم مرد ؟  وتمام شد تنها لیست رفتگان ومبتلایانرا به رخ ما میکشند ومنتی بر سرمان  دارند که شمارا درپستوی خانه پنهان  کرده ایم با هجوم آذوقه های مانده درفروشگاهها .

دیگر به سر زمین خود نمی اندیشم آفناب سالهاست درآنجا غروب کرده وشب تاریک دامن خود را پهن نموده است اژدهای خونخوارومارها وخزندگان  بادهان های بزرگشان  حال درحال بلعیدن یکدیگرند .
سالهاست که ماه درانجا پنهان شده است  شاید دراسمان کویر خودی بنماید وستاره ها گم شده اند درتنفس الوده ملاهای درمانده وکوته فکر وبینوا .که بینوایی از صورتشان میبارد حتی درچهره فرزندانشان با آنهمه لباسهای برازنده هنوز بینوا هستند /

حال من دراین دیار مسیحایی تنها به صدا ی ناقوس گوش میدهم  چند نفر رفته اند ! دیگر غربتم نیز استانی ندارد  تنها شبها در بالکن به تک تک ستارگان مینگرم میدانم که این غروب طلوعی به دنبال دارد اما تا آن زمان که ( اربابان ) ما بدهی خودرا جمع آوری نکنند ما درزندان خواهیم ماند .

دیگر چشم به روشنایی ها ندارم هرچه هست تاریکی است همه بیکار شده ایم ودورازهم تنها دلهایمانرا بهم نزدیک کرده ایم  .نه به پایان جهان نزدیک شده ایم ونه به ابتدای ان باز گشته ایم درمیان هوا معلق مانده ایم  تا آتش غرور آن شیاطین فرو بنشیند وکم شدن آدمها بحد نصاب برسد  حال باید درسجده گاه آنها نماز بگذاریم  ودرغروب عمر همراه کینه هایی که درددل انبار کرده ایم  خودرا درتنکای زمین  جای بدهیم . یا اینسو ویا آنسو.پایان 
ثریا / اسپانیا 
 27 مارس 2020 میلادی برابر با 8 فروردین 2579 شاهنشهی !.
اسپانیا