شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۸

تلخ بود ،تلخ

ثریا ایرانمنش ”لب پرچین ”

گفتند بهشت است اینجا  بهشت گمشده 
دریغ سرابی نبود با چشمه ها خشکیده 
خبر از هیچ لبخند ونسیم نوازشی نبود 
هر با مداد شرم بود  و مردان  میکده

هر چه بود گذشت  وچه تلخ ودردناک گذشت  خبری از بوی بهاران نبود وخبری از آواز هزاران هر چه بود تلخی بود  زلف بنفشه وانبوه صورتی رنگ سنبل همه سر خم کرده وپریشان بودند  طوفان غوغا میکرد امواج دریا تا آسمان قد میکشید ودر آنسوی قاره در سر زمین بلا گرفته وبلا خیز من سیل فوران میزد چه بی تفاوت نشستیم وتنها اظهار تاسف کردیم همه خبر گذاریها خفه شده بودند چند ولایت در افغانستان  زیر آب رفت اما نامی از سر زمین من برده نشد نه ازتعداد کشته شدکان نه از آوارگان ونه از بی خانمان شدن مردمی که راه فاحشگی را بخوبی نمیدانستند !

هر چه بود تلخ بود ،حتی نقل سفید شیرین نیز دردهان به زهر تبدیل میشد .
تر از یاد  برده ام   ای کهن دیارا 
آنچنان  ز تو دورم  گویی نشکفته گلم 
هر لحظه همچو یک پروانه پر میکشم 
نه به یاد تو  با یاد آنچه  خفته  دردلم 

سایه من به آرامی آمد وامروز نیز به آرامی خواهد رفت وباز من درکنج قفس در مقابل یک میز خالی از هر نفس نقش خودرا در آیینه دیوار تکرار میکنم  .
ما انبوهی از من  ما هستیم همه را درخود نگاه داشته ایم گاهی روی صحنه زندگی ظاهر میشویم  وزمانی در مبان جمعیت گم شده  که چنان  بی تفاوت از کنارمان   میگذ رند  گویی وجودت را احساس نمیکنند ما از خودمان میگذریم تا دیکری شاد باشد .
بنظر من نوشتن  وآزاد کردن فکر یکنوع درک  درست است وآن احساسی را که پی در پی میاید ویکی را میبرد دیگری را بجای آن مینشاند  یکی را آزاد میکند  ودیگری گم میشود  گمان کنم احساس فوق العاده ای در وجودم بر میانگیزد برای همین است که همیشه یک قلم وچند برگ کاغذ سفید درون کیفم جای دارد وبر آنها نقش خودرا بیادگار میگذارم  وسالها بعد که آنها را میخوانم  میبنم عده ای را کشته ام  عده ای را زنده کرده ام  خوب بودم  بد بودم  دیوانگیها کرده ام وافسانه ها شنیدم  کسانی را نجات دادم  کسانی  را بخشیدم  وکسانی را هیچگاه از یاد نبردم .
زندگی در دره کانگورها وخرس ها لذت دیگری دارد  اقامت در یک اطاق سرد  کار کردن   در. ازای مزدی ناچیز  در دفاتر یا بیمارستانها  یا شرکتها  لرزیدن در کنار دیوار از انبوه کپک ها  سرد ونمور  ومرطوب  اینها  برای کسانی است که اندیشمند و دانا هستند ومیل ندارند در کنار جانوران  یک باغ وحش زتدگی را تمام کنند . پایان
یکشنبه ۳۰مارس۲۰۱۹میلادی برابر با ۱۰فروردین ۱۳۹۸خورشیدی .
---------------ثریا /اسپانیا /

چهارشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۹۸

توفان وسیل

توفان در حال حاضر در دریاها وخشکی تا غوغا میکند  جرئت بیرون  رفتن را ندارم از پشت شیشه نگاهی به آنچه را که در هوا معلق میزند نکاه میکنم  ، توفان بما هم رسید ودست آن کار گردانی که همه مارا دریک محوطه سر بسته بنام زمین گرد آورده ومشغول  آزمایش های فضایی خود وبالا وپایین بردن درجه های هوا وطوفان میباشد دریغش آمد که درکنج این بیغوله ما در غم هموطنان خویش نباشیم  ودر آنسوی کشور جنگلها در آتش میسوزند  آب وآتش که باید جلوه گه زیبایی های ما باشند هریک بصورت یک قاتل  رو در روی ما ایستاده اند . 

باخشم وگریه هفت سین را جمع کردم کتاب حافظ هنوز باز بود : یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور /کلبه احزان شود روز گلستان غم مخور / ! گفتم تو هم که مستی  سر از خاک چند صد ساله خود بردار وببین که رکن آباد با خاک  مصلی گلی ساخت که دیگر هیچگاه نخواهیم  توانست  قامت سرو را در آنجویبار ها  تماشا کنیم اکر یوسف باز گشت به کنعان  به سرزمین  کنعانیان  رفت که بلندیها جولانرا هم به قوم آنها بخشید  برای سر زمین ما گل آورد وخس وخاشاک وننگ ونفرین وقحطی توفان وبارانهای سیل آسا 
از کناره کوچک این پنجره دریا را میبنیم که چگونه امواجش بسوی آسمان قد میکشند ودر بر گشت هرجه را که سر  راه خود ببیند  میشوید وبه دریا میریزد من از صدای طوفان وحشت دارم وتمام شب گوشی هادرون گوشم بود ومهم  نبود چه کسی  چه چیزی را میخواند .
از پشت شیشه به بیرون نگاه کردم رومیزی ها در هوا باد میخورند وزیر سیگاری  زیبای کار دست روی زمین پرتاب شده صندلیها از حایشان برخاسته دوباره محکم بر زمین میخورند نکران جاده واتومبیل بچه ها هستم دسترسی به آنها ندارم  
با نگاهی به سیل وویرانی سر زمینم مرا بیشتر گریان میسازد چگونه این سیل ویرانگر ناگهان در اولین روز خوشحالی مردم آنهارا به ورطه وحشتناک کشاند آیا حضرت  ر. هبری حالشان خوب است جایشان امن است ؟ وسلیر عبا بدوشان ونعلین وخرقه پوشان چطور ؟! 
آقای کار کردان که در آسمان به این نمایش دردناک میخندید شما وهمکارانتان پیچ هوا را محکم کنید بجای تهیه لوازم آرایش برای زنان فضا نورد کمی هم بفکر  زمینی ها باشید در استودیو ی خود را  باز کنید تا ما یک یک فرار کنیم ،بکجا؟زمین گرداست ماهم سرمان دچار دوار وسرگیجه ایم راه فرار برای همیشه بسته است تنها مرگ است که مارا در بر میگیرد .. 
پایان درد نامه امروز 
ثریا ایرانمنش ”لب پرچین ” اسپانیا /۲۷ مارس ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۷/ فروردین ۱۳۹۸خورشیدی ...

سه‌شنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۸

سر زمین من

ثریا ایرانمنش / لب پرچین /
یک دلنوشته !!

چیزی برای گفتن ویا نوشتن باقی نمانده  همه راگفتند نوشتند گرفتند بی فریاد آرام از کنار هر حادثه ای گذشتند گاهی گامی قدمی ونگاهی سپس به راه خود ادامه دادند .
هرچه را وهرجا را مینگرم آتش است وآب وفریاد است وخون وبرده داران دربین خود مشغول ونوشانوش در پی شکاری دیگر کشتار ها مرگها مانند یک نمایش هیجان انگیز از جلوی چشمانشان میگذرد وچه بی تفاوت نشسته اند آن قوم هرجایی !.
نوروز با آمدنش بخانه کرکسان و لاشخوران گناه را نیز با خود آورد حال باید سد ها را شکست وگناهان  را شست به قیمت جان صد ها هزار نفر. انسان بیگناه وآنهاییکه دربیت اعظم نشسته اند درانتظار طلوع خورشیدند خورشید که خود ساخته  وطوفانی وسیلاب را که خود درجه آنرا بالا وپایین میبرند . 
چه ساده لوح بودند مردان زیست شناست و کاوشگر ان طبیعت که جانشان را نیز در این راه از دست دادند .
سیل ویرانگری که آن روز ها خواننده متعهد میخواند وشاعر متعهد آنرا سروده بود امروز جان یافت به حقیقت پیوست خانه هارا از بیخ  بن ویران ساخت پدر پیررا کشت مادررا دیوانه کرد وفرزند شیر خوار روی آب روان است میرود تا به ابدیت بپیوندد.
نفرین شاهان دامن همه را گرفت اگر تاریخ را ورق بزنید میبینید در هیچ نقطه ای از دنیا به اندازه ایرانیان شاه نکشته اند وشاه عوض نکرده اند یا رهبر بوده یا شاه ودراین میان یک پرانتز نیمه کاره باز شد وشاهی جوان بیخبر از مارهای زهر آلودی که در تختخواب خودش داشت آهسته آهسته داشت سر زمین مارا شخم میزد ونهال میکاشت  بچه مار ها در دامنش بزرگ شدند وتبدیل به یک اژدها با هرم دهانشان زهر خودرا باو دادند و  اورا کشتند ونیمه کاره مارا دوباره میان زمین وآسمان معلق ووارونه آویختند وخود به لانه شان  باز. گشتند اژدهای  پیر هنوز کامش برای بردن وخوردن کار میکند او همان (ملوک) قرون زمانه است که فرزندانش را میبایست به پایش قربانی میکردند سر زمین ما به دست طراحان مد  زیبایی  به ویرانی   و بزشتی وکراهت کشیده شد وبقایای آن نیز به دست سیلابهای سپرده شد  
هله نومید مباشی چو ترا یار براند 
گرت امروز  براند  نه که فردات بخواند 
در اگر بر تو ببتدد  مرو  و صبر کن آنجا 
که پس از صبر ترا به سر صدر نشاند 
.... کسی نیست تنها مردان مقیم بیت اعظم دوباره دست بکار خواهند شد تا شیرازی تازه وگلستانی نو برای فرود آمدن یک پیامبر جدید آماده سازند !!؟.
سه شنبه ۲۶مارس ۲۰۱۹ برابر با ۶فروردین ۱۳۹۸ خورشیدی /اسپانیا /-....

شنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۸

از ماست که...

ثریا / اسپانیا 
این دود سیه فام که از بام وطن برخاست 
از ماست که بر ماست 
وین شعله سوزان   که بر آمد  زچپ وراست 
از ماست که بر ماست .......ملک الشعرای بهار 

کتابی را میخواندم  گویی صاحب قلم سحر قلم خودرا از درون مغز واعضای روح وپیکر من گذرانده وروی صفحه  آورده است .
او توانسته کمی تنها کمی از مردم  خوابیده مارا بیدار کند اما  نتوانسته قلبهای سنگ شده ویا از جنس سنگ را بخراشد  ودرنتیجه همین روشن گرایی از بقیه چاپ کتب او جلو گیری کرده اند .
این تنها ما نیستیم که دچار این بلیه شده ایم  سر زمین ما برای بزرگان یک آزمایش بود مانند نمایشی که سالها پیش درتمام تلویزونها یکسان به نمایش  در آمد چند نفر را ازنژادهای متخلف وافکار گوناگون  برای مدتی درون یک محوطه بنام خانه نگاهداری میکردند زن ومرد باهم همه گونه آمیزشی  داشتند اختلاف داشتند بعضی ها  مانند من از بوی بد دچار بیماری میشدند وگریه کنان آن خانه لعنتی را رها میکردند واین نمایشی بود پر طرفدار  حال سر زمین ما نیز مانند همان  خانه  تنها یک آزمایش بود ومد سازان همیشه در صحنه  امسال مد  های  خود را به عهد ما موتها وقرن پیش از میلاد اختصاص داده بودند زنان دوباره وارد یک کونی سیاه شده  ویا در پارچه های رنگارنگ مانند یک بسته پیچیده شده به مردان حرم هدیه میشوند .
بیهوده زچه مینالی وبکجا میروی  ای ”زن”  

 مهم نیست چقدر میدانی  مهم این است چقدر داری ناگهان هجوم پروانه های تازه از کرم در آمده ویا زنبوران ومگسها  در اطرافت جمع میشوند  به !تو که نم پس نمیدهی همه ناگهان گم میشوند دود میشوند وبه هوا میروند وآنهاییکه باقی مانده اند دست به عصا راه میروم یک روی بسوی تو دارند وروی اصلیشان بسوی قبله مناجات ومنافع میباشد وترس از مردان ونمایندگان خدا   همه تحمل ترا ندارند .
 در حال حاضر در یک تعطیلی بسر میبرم ومیهمان دارم بنا براین باید از یک تابلت  کهنه  قدیمی ام استفاده کنم وچند خطی را روی این صفحه بیاورم تا کمی از دردها ر ا بکاهم سایر تابلت ها کمتر با حروف فارسی انس والفتی دارند امروز دیدم در توییتر نیز عده ای از کلمات و  حروف لاتین استفاده کرده اند  وگاهی هم حروف زیر انگشتانم گم میشوند  !!

کوبیدیم که بیدار شویم این  چه خیالیست 
بیدار ی ما چیست 
بیداری طفلی  است که محتاج به لالاست 

از ماست که بر ماست 
پایان 
ثریا ایرانمنش /اسپانیا ۳ فروردین ۱۳۹۸ خورشیدی برابر با ۲۳مارس ۲۰۱۹میلادی !!

پنجشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۸

اولین روز

درود وتبریک برای سال تازه از راه رسیده ! با غصه ها غم ها وشادی ها ودردها وزخمهایی که بر دلها نشست وهیچگاه پاک نشدند وجایشان همچنان خارش دارد . 
درود وستایش وتبریک به همه مبارزین را ه آزادی خاک اسیر ایران أ واسارت ما درغربت گوییکه میترسیم سفره کوچک بی نان خود را پهن کنیم .
سال ما بدون هیچ موسیقی  ویا خبری ویا سازی ونوایی در سکوت  تحویل شد  با نگاه کردن روی ساعت وعقربه هایی که درگردش بودند من بودم وپسرم که بیخبر از را رسیده بود وهر سال تنها عیدی که دریافت میکنم  بچه ها میل دارند مرا بقول فرنگیها سور پرایز کنند !
سفره مان باندازه تنهایی خودمان بود  نه بزرگتر ونه کوچکتر ودردل برای آن سیل عظیم وناگهانی که درشمال  سر زمینمان روی داد برای خاكی که به زیر سیلاب میرفت ومردمانی که لانه هایشان را از دست میدادند گریستیم ودراین فکر بودم که. :مازندران شهر ما یاد باد  / برو بومش همیشه آباد باد  حال گویا این جانورانی که تکیه بر تخت سلطان زده اند حتی از خاک  رضا شاه  خانه او ودهکده او میترستد  وباید از فعالان محیط زیست که به مرگ ناگهانی  از میان رفتند ویا در زندانها شکنجه میشوند ،پرسید چرا این سیل  تنها شب عیدرا نشانه گرفت ؟؟!!!

ما بودیم وسکوت شب  حتی خاطره های گذشته نیز در ذهنمان کمرنگ شده بودند ومن در فکر این بودم که صبح زود باید برای آزمایش بعضی چیزها ناگفتنی به آزمایشگاه بروم  بچه ها درخانه های خودشان درکنار همسران فرنگی خودشان شامی را که من درست کرده بودم بردند  تا با هم بخورند !!!! خانه من از قفس مرغان گرفتار نیز کوچکتر است باد وطوفان  هم در بیرون غوغا میکرذ رستورانی هم که پاتوق ایرانیان باشد در این دهکده نیست  باید آهسته گام برداشت مباد خواب   همسایه تو پریشان شود .

بهر روی  سال نو شد وتنها خواسته من سلامتی وآزادی سر زمینم از دست خفاشان است .
نورتان پیروز وهرروزتان نوروز  باد 

یک دلتوشته  اول فروردین ۱۳۹۸خورشیدی  برابر با ۲۲ مارس ۲۰۱۹میلادی 
ثریا ایرانمنش (لب پرچین ) اسپانیا /برکه های خشک شده !!!

شنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۹۷

زادر وز ....

زاد روت  مبارک پدر ما !
----------------------------
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

امروز بیست وسوم اسفند مصادف با زاد روز  تولد مردی است که هیچگاه نخواهد مرد حد اقل درتاریخ ایران .
متاسفم که باز ماندگانش نا جور ونا باب از آ ب در آمدند خاری درمیان این خرمن افتاد وهمه را به آتش کشید . 
ثمره نادانی نادانی است  یک جسم وذهن  خواب آلوده  از کنار همه جریانات  که یک موجود هوشیار  فورا آنهارا درک میکند ، به نادانی  از کنار آن میگذرد .
 من از روز ا.ول چشمم به این جریان بود وفهمیدم که دیگر عاقبتی نخواهیم داشت  مذهب برای من یک سلسه قوانینی بود  وسپس یک تجربه  وبعد از ان  دیگر نتوانست  مرا کمک کند   ودر مواقع سخت بمن یاری برساند  ،  اما تو توانستی به هما ما زندگی ببخشی . 
حال امروز مردم آن سر زمین که بیشتر آنها  در رخوت بسر میبرند  باید تنها به گفته های وحشت انگیز  عده ای که بر روح وجسم آنها  وارد میشود  تسلیم باشند وهیچگاه هم کسی بیار ی آنها برنخواهد خاست .
 کسی  هم از جای بر نمیخیزد تا انتقام بگیرد  تنها یک نیروی ناشناس  ممکن است بفریاد آنها برسد .
امروز دیگر من دست از همه چیز شسته ام  درانتظار هیچ معجزه ای هم نیستم اگر رویا ها مانند اسب بودند فقراهم میتوانستند بر آن سوار شوند اکثر فقرا سوار کاران خوبی بوده وهستند .
هر چه بود تمام شد وهر چه را که توساختی به یغما بردند . ودیگران ساکت درنار این کاروان خسته به تماشا نشستند .
روانت شاد  همیشه زنده ای دردل ما ایرانیان وطن  پرست نه خود پرست .
پایان 
سال نو بر همه شما مبارک باد تا روزهای آینده اگر عمری باقی ماند شمارا به ایزد متعال میسپارم < 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / ۲۳ اسفند ماه ۱۳۹۷ خورشیدی برابر با ۱۴ /مارس ۲۰۱۹ میلادی .