همه شب در این امیدم که نسیم صبگاهی
ز تو او رد پیامی
روزها متمادی که بتو فکر میکنمم شابد میل دارم هرچه زودتر بتوملجق شوم شاه شاهان بزرگ مرد زمان کودکی خوبی نداشتم اما ترا داشتم با بودنت گویی به دیواری سنگی وپر قدرت تکیه داده ام
حال تنها شدم سر زمینم از دست رفت با رفتن تو در های بهشت بسته ودربزجهنم باز شد عده ای ذر آتش سوختند و عده ای نیمه مردان رو به فرار گذاشتن، شاها ،روز گذشته تولد من بود تولدی که سالها برایم بصورت طنز در امدهذاست وامروز شنیدم که زیبا ترین مرد جهان الن دلون فرانسوی هم به جمع رفتگان پیوستذ
چشمانم درست نمبینن با وجود عینک درد پا امانمرا بریده اما ادامه میدهم ،چی راز؟ لذت ورنج را توارام آسوده بخواب ابدی فزو رفتی هر چه میگذرد نامت پر بها تر و افتخارأمیز تر جلوه میکنی و ان که همسر تو بودذلیاقت ترا ذاشت،
دیگر عرضی ندارم غیر از عشق تو که درسینه ام جای دارد وسر زمینی که بر باد رفت .
ثریا . اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر