ثریا ایرانمنش . لب پر چین .ًاسپانیا .
غم جهان مخور و پند من نیز مبر از یاد / که این لطیفه عشقم ز رهروی باد است ،………حافظ شیرازی
در گذشته که هنوز سر زمینی داشتیم کشوری داشتیم وتازه پای به سن بلوغ فکر ی گذارده بودیم ، اخزابی هم داشتیم که مهمترین آنها خوب خران بود که روانشان توفیق سر دبیر روزنامه فکاهی توفیق اترا بنیاد گذارده بود اعضای این حزب بر عکس نامش مردانی با فرهنگ و قوی البنیه و با شعور ومودب بودند ،کم کم آن حزب منحل شد و بگذریم و
امروز بیاد شعری از ایرج میرزای مرحوم افتادم که آرزوی خریت میکرد ومیگفت آیکاش خر به دنیا آمده بودم .
در تمامی طول شب به این فکر بودم آیکاش منهم کره خری به دنیا آمده بودم ودر میان خران واقعی بسر میبردم چه زندگی سلامت و پر باری داشتند .
با سکوت بار خود را هر چند سنگین بود حمل میکردند هیچ خری به خر دیگری تجاوز به عنف نمیکرد وهیچ خری ادعای خدایی یا پیامبری نداشت وهیچ خری پادشاه ویا ریاست جمهور نبود وهیچ خری تاج گذرای نمیکرد در سکوت بار خودرا میبردند کتک میخوردند آرام اشک از گوشه چشمانشان میریخت اما هیچ خری گردن خر دیگری با تبر نبرید و هیچ خری طناب دار نداشت ، وهبچ خری زندان زندان بان نداشت خودش زندانی خرهای دو پا بود و از کره خود یابزرگتر توقعی نداشت ،
اه آیکاشم منهم درمیان همان کره خرهای به دنیا آمده وامروز حتما مرده بودم واین ننگ را که نامش زندگی است با خود حمل نمیکردم .
در میان حیوانات زیستن به از زیستن بین انسانهای دو پا وصاحب کمال است هرچه کتاب بخوانند وکسب معلومات کنند سر انجام شهوت بر آنها غلبه خواهد کرد خود پرستی ، طمع، خون ریزی ، تنها بفکر شکم وزیر آن هستند ،وبس شاید بتوان در میان آنها چند انسان یافت ویا کسانی که بهر روی در ساختار زمین و محتویات و فرهنگ آن دست داشتند ، اما هیچکدام خر نبودند ومردم خررا نمیشناختند مرادشان صدای سکه ها وضرب آنها بود ، چقدر افسوس میخورم که مرام خریت را دارم اما مجبورم بین آدمها زندگی کنم .
نشان عهد وفا نیست در تبسم گل / بنال بلبل بیدل که جای فریاد است .
پایان ثریا سوم ژانویه 2024 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر