جمعه، بهمن ۰۶، ۱۴۰۲

کرمان .شهر گم شده


 ثریا ایرانمنش . لب پر چین . اسپانیا .

با با  بیا بابا بیا ، مردی ز کرمان آمده ….،.،

بقیه آش بماند  چرا کرمان ؟ چرا داعش هوس کرد کرمان ومردم بی پناه آنجا را نا بود کند ؟! قاتلی آزمیان برخاسته قهرمان شده و مرده وزنده آش قربانی می‌گیرد ،

کرمان  شهر فراموش  شده  شهری که با مردم ساده دلش وکشک وکدو  میساختند شبها روی بام های کاه گلی را آب پاشی می‌کردند ورختخوابهایشان را  پهن می‌کردند  وچشم به ستارگانی میدوختنددکه گویی مانند جرقه پایین میریزند بچه هادست‌هایشان را بلند می‌کردند تا ستارگان را  بچنینند  هرکسی برای  خود ستاره ای داشت . ،

کرمان تنها یک خیابان آسفالت  شده داشت  ، تنها یک گاراژ مسافربری با دو اتو بوس  شهر دو قسمتذشده بود ، نیم بیشتر انرا گروه مافیایی «شیخی ها»  برای خود ضبط  کرده باغ سلسبیل بهشت روی زمین بود ،

در شهر خاک گرفته  تنها صدای آب جویباری های گلی  میامد رفت ‌آمد درشکه های خصوصی  و آب خوردن را  انبار گنجعلی خان  تامین می‌کرد  سقا ها با مشکهای جرمی به در خانه ها آب میرساندند ، .خانه ما خارج از شهر بود جایی که تازه جاده خاکی ساخته بودند وثروتمند ترین فرد   آنجا اولین خانه را خریده بود  باغ بزرگی   وماه هم روبروی باغ ایشان باغچه ای داشتیم  لبریزاز صفای طبیعت ،

مردمی ساده دل ، مهربان  اکثرا با هم فامیل بودند و

ما به پایتخت آمدیم ومن دیگر هیچگاه به  آن خانه وان کوچه وان مدرسه  بر نگشتم  تنها عکسهای را دیدم کرمان شهری شده بود بزرگ  بمن دیگر مربوط نبود ارتباط ما با فامیلمان نیز قطع شده بود به دلائل مرافع فامیلی ، بماند .


؟ در پایتخت چیزهای بهتری  بود عطر بود مادرم ماتیک میزد موهایش را  فر میزد  پودر بر صورتش میمالید ماتیک وسرخاب بود  خیابان‌های بلند  اما خانه خانه من نبود ،باز هم بمن چه مربوط است من در رفاه هستم  مدرسه های خوب  رفتم  عاشق شدم  سرنوشت درب را کوبید با چهره کریه خود ومن دیگر خودم نبودم   میل به زندگی در من مرده بود آرزوی باز گشت به همان جاده خاکی را داشتم ،

دنیا وسرنوشتها عوض می‌شوند آدم‌های خوب کم کم گم می‌شوند ‌اورانگوتان  ریاست را بر عهده میگیرند آدمکش‌ها وقصاب ها  سلاخی زنان ودختران ‌مردان جوان می‌شوند وکرمان تبدیل به شهر جنازه ها می‌شود برای  دفن یک قصاب  دیگر چیزی نیست تا به آن بیاندیشم  حساب دنیا از دست همه ما خارج و زنجیرمان در میان دستهای آلوده شیطان پرستان است  دیگر نه سر نوشتی ن اریم  خاطره ای  نداریم دفترچه خاطرات من نیمه کاره بسته شد خاطره ای  نیست ، هرچه بود تمام شد  تمام ،

پایان ، ثریا 26/01/2024 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: