جمعه، آبان ۰۵، ۱۴۰۲

کویین ومن !


 ثریا ایرانمنش ،،، لب پرچین ،،، اسپانیا 

علیاحضرت ملکه مارگریت  ……سر زمینه‌های بزرگ جهان وسر انجام آن جزیره کوچک  ، 

امروز برای اولین بار به شما حسادت کردم ، نه به حکومت  جهانی  شما  نه به آن مروارید های براق که دلم را ربوده بود واگر لیاقتش را داشتم حیوانات دریایی چند تایی را هم بسوی من پرتا ب می‌کردند ؟  نه به تیار ها وتاج شما نه به آن سنجاق  سینه های گرانبها و  زیبا   مرا به عرش میبرد و نه به  قصرهای کوچک وبزرگ  شمانه نه به تابلوهای  قصرهای بزرگ   نه به اسبان  زیبایتان ، نه و نه  ونه، 

تنها به یک چیز حسادت کردم  وان آخرین شب زندگی شما در قصر مورد علاقه تان بود  پرستار شمارا در تختخواب  خواباند  دیگر از جین ووتونیک شبانه خبری نبود  پتوی شمارا تا زیر سینه هایتان بالاکشید وسپس شب بخیر گفت ‌شما  دانستید که این آخرین دیدار  است  واخرین  بار که چهره پرستار خودرا میبینید 

چند پزشک به ظاهر  نظاره گر شما  بودند  وانها آخرین داروی شبانه شمارا  در دهانتان ریختند سر خم کردند واز اطاق بیرونرفتند  ،،،،،من برای این ساعات بشما حسادت می‌کنم   خوشا به سعادت  ابدی شما که دیگر مجبور نیستید چهره های منفوری را ببینید  ورژه های بیهوده

 را تماشا کنید ،وچهره قاتلین را که هر روز بر تعداد آنها افزوده می‌شود  ،ببینید ویا کثافت جهان را ، حتما ان اسبهای زیبا وبی نظیر سخت دلشان برای شما تنگ شده وان چند توله سگ  با مزه ، شما زن ک‌وهستان بودید  اما  حال با شربتی یا تزریقی بخواب رفتید ، 

آیکاش مرا هم پرستاری بود  تا در آخرین روزهای عمرم بمن کمک می‌کرد  منهم راه رفتن برایم مشکل است  شما در سلامتی کامل تنها بخاطر کهولت  این دنیای نکبت را ترک  گفتید   اما من  باید  یک تکه اضافه ‌سنگین را نیز همه جا باخودم حمل کنم  واین از قدرت من خارج آست ،

منهم مانند شما دیگر به بیمارستان نمیروم  بیمارستان را بخانه  آوردم ، منهم میل دارم در تختخواب خودم بخواب ابدی بروم  ،زمانشرا نمیدانم هیچکس نمیداند  حتی پزشکان هم حدث میزدند یقینی ندارند  . امروز یکی از أخرین عکسهای شمارا که دیگر  خود نبودید بلکه پیر زنی کهنسال  با یک عصای بزرگ داشت در راهرو میرفت  دل مرا زخمی کرد واین تکه را نوشتم ، 

زنی با قدرت شما  با لبخندی که گویی همیشه روی لبان شما چسپیده بود با مهربانی  واز همه مهم‌ترین ایمان  شما  مرا و دار به احترام می‌کرد  من با سیاستهای کثیف کاری ندارم  عقیده شخصی خودم را  مینویسم ،  پایان  ،

روانتان شاد 

ثریا 27/10/2023 میلادی  

هیچ نظری موجود نیست: