ثریا ایرانمنش . لب پرچین ، اسپانیا . / هفتم سپتامبر 2023 میلادی درجه حرارت 27 ساعت نه صبح !
————————————-
خوب !
نمیدانم ،نمیخواهم بدانم که ساز کهنه عشقم شکسته ، اما زمانه انرا میشکند ، بد جوری هم می شکند دراین هفته دو تن از بهترین وبا سابقه ترین گویندگان ،وخوانندگان این سر زمین را از دست دادیم هنوز یکی را بخاک نسپرده شب گذشته دومی هم رفت هردو سن چندان بالایی نداشتند هفتاد را کمی رد کرده بودند !؟
هردو دلی لبریز از عشق داشتند ، هردو تنها مانده بودند درکنج خانه با حقوق باز نشستگی هر دو شیفته دیده شدن بودند بخصوص آن برنامه ریز وگوینده هرصبح کانال پنج گویی مانند خورشید طلوع میکرد همه اطرافش روشن میشد همیشه میخندید زیبا بود خوش سخن حاضر جواب . واقعا گل أفتاب گردان بود ،افسوس جوانتری را بجای او گذاشتند ، چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو ،
ما قبل از پیری از میکده بیرون شدیم آنقدر جوان بودم که در کنار دخترانم با شلوار حین ویک تی شرت کسی تشخیص نمیداند کدام مادریم !!!
گذشت ،گذشته ها گذشته ، امروز در میان اشغال دانی یوتیوپ عکسی از داریوش رفیعی دیدم ،،،،اه ناگهان چهره پدرم در نظرم جلوه گر شد هردو هم شکل هردو همشهری هردو زیبا وشیک پوش هر دو عاشق پیشه هردو در سن سی ویک ودو سالگی به آسمان پر کشیدند ،
خوب من خیلی کم اورا میدیدم ، درخانه نا پدری حضرت والای شاهزاده قاجار در میان حرمسرای او گم شده بودم .
امروز چندان حال خوشی ندارم درون قهوه ام مقداری کنیاک ریختم وسر کشیدم تا دستهایم توان نوشتن داشته باشند ، نمیدانم تا چه موقع زنده میمانم ، اما درهمین اوقات کم هم باید از زندگیم لذتی ببرم ، هنوز دلم در سینه از عشق میلرزد وهنوز امیدوارم که روزی پزشک بمن بگوید که معجزه شد !؟؟؟!
اما این روزها از معجزه خبری نیست معجزهها در کنج مسجد پشت منبر اتفاق میافتند یا در حرم مطهر معجره ها مانند موشک ناگهان حمله ور میشوند چه خوب که من در پستویم پنهانم .
ناگهان همه چیز در مقابلم ویران شد آسمان جای خودرا به خورشید داغ داد وباران های ساختگی ویران میکنند اتومبیلها با سر نشینان روی هوا در پروازند سفر بیمورد است
تنها در میان اشعار سهراب سپهری غوطه میخورم که لحن خاک را خوب میفهمید و زبان آتش را ومزه وطعم علف ورویش سبزه را از زمین میان دوکرم خاکی ،
حال دیگر در میان انسانها چیزی از انسانیت باقی نمانده جانورانی هستند که بجان هم می افتند شیره یکدیگر را میمکند خسته ودرمانده به کنجی می افتند ونامشرا میگذارند ،،،، چی !!؟ مبارزه با زندگی .
من با آن قدرت جادویی که در سینه دارم پاهای لرزانم را میکشم تنها هستم تنهای تنها همه زندگی خودشان را دارند با ترتیب دادن یک سازمان بینالمللی ما فامیل ساختیم امریکا ، روسی، اسپانیا انگلیس ، بد نیست سر یک میز مینشیند اما همه تنها با یک زبان سخن میرانند انهم زبانی که در حال حاضر زیر پرچم آن نان بیات را میخوریم ،؟!
هیچکدام هم به دنبال هوی وهوس نیستند همه مشغول بیگاری وپرداخت مالیات آب وبرق وبیمه وغیره میباشیم ، مهم نیست چی میخوریم مهم نیست چی مینوشیم مهم این است که پر شویم ، اما سبکبال بی هیچ احساس گناهی زمان را طی میکنیم سه سال است که در این دهکده منتظر باران نشسته ایم دریغ از یک قطره آب ،
نه رودخانه هست ونه آبشار ونه سد که ناگهان بر سرمان فرود اید .
هفته ای یک بار انهم خیلی کم باید باغچه کوچکمان را آبیاری کنیم . گلهای شمعدانی پژمرده ، وبقیه مهم نیست ،نه هیچ چیز دیگر مهم نیست ، .
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد / حالتی رفت که محراب به فریادآمد
از من اکنون طمع صبر ودل وهوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمده
و…..این ارم وسر لوحه این چرندیات من است ، اه راستی تا الان هفتصدهزار و پنجاه ویکنفر انهارا خوانده اند ، ؟! خوشحالم حد اکثر خطی از جنایت جرم وبیشرمی در میان آن خطوط نیست ،
بامید آزادی سر زمینم ایران اگرچه نباشم و پاینده باد ایران زمین وپرچم سه رنگ شیر وخورشید .
و،،،،،خوب حضرت ولایتعهدی هم در میان حرمسرای زنانه خود گاهی پیامی میفرستند تا دلمان کرم شود ودوباره به تخمه شکستن مشغول میشویم ،
از پر نویسی پوزش میخواهم هوا سخت دلگیر ودل من گرفته و،،،،،،،دیگر هیچ نباید بر هیچ پیچید .
پایان ، ثریا ، ساکن اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر