جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۴۰۲

چه همه فریب

ثریا ایرانمنش و….لب پرچین . ساکن اسپانیا .

ما برا ی جلو رفتن وانسان شدن ،  نیاز  به روشنایی  بسیار داریم هنوز کوریم. وکورانه زندگی می‌کنیم، گام های خودرا از روی عادت بر میداریم   واندیشه هایمان بیشتر. خاموش و یا از روی عادتهای  روزانه اند 
خورشید. در سر زمین ما طلایی است  اما انرا زیر ابرهای  نادانی و آلوده پنهان ساخته ایم وخود  در سایه ها  میلرزیم ما نمیگذاریم. که حتی فرزندانمان با أفتاب بزرگ شوند 
در روز روشن چراغ را بر میافروزیم بی آنکه به چراغ خردمان  توجهی داشته باشیم وانرا. آبیاری کنیم  تنها یک گام مانده تا خودرا باز یابیم اما عادت کرده ایم  هیچگاه از ته دل نخواهیم خندید  چرا که همیشه مارا کوبیده اند  ما رفتن گام به کام به عقب را بیشتر  دوست داریم .
خورشید عالم تاب در سر زمین من همه راهها را بما نشان می‌دهد  وما میتوانبم در پرتو نورانی آن تا دور دست‌ها را ببینیم وفریب ها را بشناسیم ،
میتوانبم از افتادن در  چاه. بی خردی  خود داری کنیم 
از.  نا له های فریب پرهیز نمایم   اما نه آینده را میشتاسیم ونه گذشته  را ،
سراسر زمان برایمان یکسان است ،
پای اندیشه های  ما لنگ است یک پا در امروز داریم ویک پا در دیروز فردارا نمیشناسیم  خوف داریم بیم داریم از فردای نیامده  برای هنبن روی انبوه پ‌ولهای میخوابیم بی آنکه بدانیم آنها نگاه دارنده  ما نیستند  آنها ما را به تاریکیها سوق می‌دهند .
برای پیمودن زندگی  تنها دو ،گام داریم  یک ،گام در روشنایی ویک ،گام در تا یکی، اما تا ریکی را بر گزیده ایم چرا که میترسیم ،
 از کی؟ از چی؟ از یک موجود خیالی  که هیچگاه موجودیتش را بر بشریت روشن نساخت وما هنوز از هزاران تا ر یکی. گذر می‌کنیم ودر انتها تیز چراغی نیست ، نوری نیست ، روشنایی نیست  غیر از فریب .ً
پایان ، ثریا ایرانمنش
جمعه، 19/05/2023 میلادی .

هیچ نظری موجود نیست: