جمعه، دی ۳۰، ۱۴۰۱

امروز !


ثریاایرانمنش . پر پرچین . اسپانیا 

نه ! حوصله نوشتن هم ندارم  ، روز غمگینی است  هوا. بقول آن شاعر پیر چپول. بس نا جوانمردانه سرد است او کنار منقل پر از آتش وذغال و شوفاژ روشن همرا با بوی افیون به أسمانها میرفت وخیال میکرد در انسوی مرز ها خر داغ میکنند آنهم در سر زمین یخ ویخبندان. بد جوری خوشی زیر دلشان زده بود. 

امروز سر تا سر.  برنامه ها تنها أشپزی ودستور ریسایکل کردن. لباسهای کهنه ودستور  ریسایکل جعبه های  زباله است. به تماشای آن مرد گنده با سبیلهای از بنا گوش در.ر فته. که دستور أشپزی میدهد ‌ در هر کلامش یک درمیان یک کلمه. خارجی تف میکند  خوش خوراک است.  تکه های گوشت بره ، گاو ، مرغ  نان برشته  سیاه. دانه زده بطری عرق لیوان یخ آماده در أشپز خانه اولین لقمه ر ا خودش در دهان میگذارد دومین را به گربه ای بزرگی که بیشتر شبیه یک روباه است .

در این فکرم که بعضی‌ها نان قیافه وهیبت خودرا میخورند وبعضی ها با پر رویی و بی حیایی وریا  ودروغ  در این فکرم که دوستان امروز. در کجا ویلانند ودر چه حالی هستند. آیا مانند قوم وخویشهای من. رو برطرف قبله کرده برایم مینویسند. که با ما تماس نگیر. وادرس  خانه شانرا نمیدهند نامه ها میبایست به محل کارشان میرفت وکم کم قطع شد چون در جوال چیزی نبود ؟! 

عده ای با کمال وقاحت ودروغ رو بروبت می نشیند وخاطره تعریف میکنند وترا نیز در آن خاطره  های  متعفن شریک  کرده هرچه سو،گند یاد کنی که بابا دروغ است ازبیخ وبن . اری دروغ میگویی  بتو تهمت ضعف اعصاب وسر انجام دیوانگی میزنند .

دلم برای هیچکس وهیچ کجا تنگ نشده ، دلم در کنارم نیست. اصلا دلی ندارم  یعنی قلبی که بزرگ است اما خالی همه  سوراخ هارا خالی کرده تنها بزرگی وبی  اعتنایی او باعث عذاب شبانه منست ،

در این فکرم که کجا. ر ا اشتباه کردم ؟ ..جوابم این است که همیشه اشتباه میکردم تجربه نداشتم مردم را نمیشناختم به هر  هرزه وبی سر وپایی اعتبار میدادم تا هموزن  خودم شود انگاه در کنارش مینشستم سر انجام خسته ونا امید از جای بر می خاستم همیشه این جمله در گوشم طتین داشت که « مگر تو کیستی ». که مثلا آرزوی فلان لباس . را کرده ای مگر حتما باید کسی میبودم  ؟! انسان بودم  نه پدرم دزد و قاچاقچی  بود ونه مادرم. زنی هرزه وهرجایی  که به زور صیغه یک ادم معتبر شود تا او ومن کسی شویم. ما خودمان بودیم همان باز ماندگان آواره زرتشت بزرگ  نه در این دنیا جای داشتیم ونه در عاقبت  دنیای دیگری هم نیست هرچه هست درهمی جاست  بقیه دروغ است ،

امروزچقدر تنها مانده ام  ناگهان شخصی. از میان سیل خروشان دریاها. بیرون آمد رابطه هارا قطع کرد وخود گم شد بر گشت به همان لجن زاری که از آن بیرون آمده وماموریت داشت .

سکوت میکنم  خود فروشی آسان است در خدمت اعتبار مافیا نیز آسان است اما بیرون آمدن سخت. ومن پرواز را دوست. دارم میل به پرواز دارم میخواهم. در أسمانها گردش کنم اما  آسمان نیز تیره وتار است  از هجوم بمب ها وپرواز پرندگان أهنی وبمب افکن ها ،به کجا میروی ای رهرو تنها. به کجا ؟!  جاده تاریک. بیابان‌ها مین کذاری شده  وهوا نیز سمی  است ،. پایان 

ثریا  20/01/2023  میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: