چهارشنبه، آذر ۰۲، ۱۴۰۱

میگذرم ، تنها ،

 

ثریا ایرانمنش « لب پرچین ». اسپانیا 

بگذارید که دیدگان  چشمان آفتابی   که با أفتاب بزرگ شده اند ،

در روز بلند جاویدشان  کعبه چراغ خرد  گره خورده ونور میافشاند  به آن برسند وگامهایشاترا. قطع نکنید .

بنام عدل علی ظلم کردند  امروز مظلومان نو پای ما  حق پیداکرده اند که بر ضد ظلم وظالمان   خیزند ،

سعی دارم تا حد  امکان خودم را کنار بکشم. آنها نوه های من هستند  نسلی که نه مرا میشناسد ونه میل به شناخت من. دارد. ،نسلی که بمن به چشم بک پیر قصه گو مینگرد ،

روزهایم در بیهودگی وخوابهای بی نظم میگذرند ، نه چیزی دارم ونه نیرویی که بر خیزم. ومنهم بگویم حقی در آن خاک داشته ام ، این حق سالهاست که از من گرفته شده حتی حق زندگی ،

امروز زمانی  آست که بیگناهان باید بر ظالمین چیره  شوند اگر مارمولکهای خزنده امثال قمی کلاه بگذارند ،

درست شبیه مارمولک آست  همسرش با ظالمین همکار است اما خودش هر کجا دیگی بار باشد آنجا حضور بهم میرساند خودرا رهبر مینامند ،

اه …. بگذار آن چشمان درشت و جذاب که آفتاب در آنها خانه کرده آست به خورشید خود برسد .

او خرد را شناخته وجراغ  خرد را به دست کرفته آرام  راه میرود وبرای حق خود  آواز میخواند .

زیر پاهای امثال ما شب است  ویک 

چاه که دهان باز کرده است  میل دارم که رد پاهای خودرا بیابم  سپیده صبحگاهی  را در بغل بگیرم   اما زمانی که پاهایم را با اولین گام بر میدارم آن چشم ماری که در کف پایم خانه کرده بیدار  میشود. ومرا. پیشروی ها باز میدارد .

آن چشم که در کف پاهاست  با آن جسمی که در مغز ما جای دارد فرق بسیاری را دارا می‌باشد ،

او دشمن چشم سر ماست ،

دیکر نمیتوانم ادعا کنم که گام  هایم استوارند ،‌نه پاهایم لرزانند  وتنها یک حرکت یک تیره نیزه از عشق ممکن است آن نیروی از دست رفته را بمن باز گرداند ،

 ومرا آماده سازد بزای گام های بعدی ،

امروز سایه تاریکی   که بر آن سر زمین سایه آنداخته اما فردای روشن  نور آفتاب را بر همه جا پهن خواهد نمود همه پنجره ها از تا ریکی بیرون آمده. نور وروشنایی خودرا  برای ره گم کردناگان. به بیرون  میفرستند ،

من فردای روشن را در دو چشم پر فروغ آن دخترک رعنا و یا آن پیکر زیبا میبینم  اگر به تیر  غیب آدمخواران راه عدل الی  بی نام ونشان. کشته نشوند ،پایان 

ثریا ایرانمنش.  23/11/2022 میلادی ،

هیچ نظری موجود نیست: