ثریا ایرانمنش« لب پرچین ». اسپانیا .
امروز گویی پایان جهان است ، دیگر آوایی بگوش نمیرسد سیل ها جاریست وهمه چیز را باخود میبرد مهم نیست. سیل آدمی باشد وسیل از طریق باران کوچه هاوخیابانها چند جزیره. در زیر فوران آب وطغیان بی امان بوران وسیل همه راههارا بسته است از زیر زمین آب میغرد وبیرون میریزد. گویا فاضل آبها دیگر قدرت کشیدن اینهمه آب را ندارند سیلابها به راحتی از پله ها پایین میریزند. هرچه را که یر سر راهشان باشد ویران میسازند هدف معلوم است سر انجام دوباره به دریا میرسند دریا طغیان میکند بالا می اید قایقهای ماهیگرانذ غرق میشوند وماهیکیران در ساحل اشک ریزان به اینهمه جنایت طبیعت نفرین میکنند ،
من دوباره فریاد وغرش خودم را گم میکنم حتی خاموشیم نیز گم شده بلند میشوم. راه میروم مینشینم ودر انتظار سیلاب هستم ،
دنبال خاموشی شبانه ام میگردم انرا نیز گم کرده ام. سرم گیج میرود
دیگر هیچ اجتماعی قدرت خاموشی ندارد همه بلند شده اند همه فریاد میکشند هیچ قدرتمندی نیست که بر خیزد
قهرمانان نیز خسته اند
نگاهی به اطرافم میاندازم اینهمه ظروف بی مصرف واینهمه اشیای بی مصرف من در حال سفرم از صدای گوش خراش دیگران گوشهایم را کرفته ام پی خاموشی گم شده ام میکردم ،
امروز سراسر هستی مرا خاموشی گرفته است آنچه گفتنی بوده گفته ام وانچهرا که باید ناگفته بگذارم پنهان داشته ام در انتظار معجزه خدای بی قدرت نشسته ام ،
برایم نوشت که “. اینهمه هیاهو وسر وصد ا. برای من بی تفاوت است گویا ترک تابعیت من تنها روی یک بر گ کاغذ ثبت نشده در سینه ام نیز. ثبت آاست ومن از آنها خالیم وخالی از هر چه که آنها بهدنبالش هستند ومن هیچ احساسی ندارم “
حق داشت ، در این زمان انهاییکه در خارج نشسته اند اکثرا در خاموشی بسر میبرند این بانگ ها این هیاهو واین دردهای که در تاریکی روی میدهد به آنها مربوط نمیشود ،
تریاکشان میرسد حقوق ماهیانه هر ماه به حسابشان از چند حزب به ارقامی ریخته میشود وهر،گاه لازم باشد دستوری چیزی را میسرایند ویا مینویسند ویا میخوانند. حتی شهامت ندارند که بگویند . من هیچ احساسی ندارم ،
از هر گوشه ای که بتی بر میخیزد. احساسات مرا جریمه دار میسازد. روحم خط خطی میشود بغض میکنم ، من در میان آنها جایی ندارم. اما مانند یک سگ پاسبان در حمایت آنها پشت سرشان ایستاده ام بی آنکه صاحب واقعی خود را بشناسم ،
دوبار ه از مناره ها آذ ان بلند میشود ودوباره. موهای تن بعضی ها راست می ایستاد بی اختیار تکبیر میکنند ودیگر هیچ حقیقتی به قدرت نمیرسد . پایان
ثریا ایرانمنش 27/09/2022 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر