یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۴۰۱

چهره ها

یک یادداشت کوتاه  روز یکشنبه !

ثریا ایرانمنش   از « لب پرچین»

این انقلاب یا شورش هر چه بود ویا هست. یک حسن داشت ‌دارد که ما ایرانیان را بخودمان  شناساند 

امروز در دو تصویر. دو مردی که سال‌های آخر عمر خودرا میگذراندند. ود ر طول زندگیشان کارهایی انجام دادند. به نمایش  کشیده شد ومعلوم کردید آنکه حقیقی بود واز دل  میگفت واز دل مینوشت گه أرام موقر وبا شخصیت به مرگ مبنگریست وان دیگری که سالها. روی تاب روشنگری وایمان. بالا وپایین میشد ونامی هم در بین قشر نویسندگان وروشنفکران خود فروخته   داشت همانند گوژپشت نتردام  با اشک وگریه وناله وصولات والحمد وسایر اراجیف به پیشگاه مرگ  میرفت ،

در واقع حال من بهم خورد. به راستی حالم  بهم خورد. شخص دوم سالها به میخ زد در ‌تخته را به هم وصل کرد از آهن استفاده نمود از اتم و ذرات  آن بهره گرفت تا نامی ونشانی در میان قشر بلند پایه جامعه باز  کند  او فراموش کرده بود که سخن آنگاه بر. دل نشیند که از دل بر خیزد. نه از روی سیری معده ،

وان دیگری در  سکوت دست به تجربه بزرگی زد وهرچه از مال جهان داشت در طبق  اخلاقص گذاشت و یادگاری از خود بجای نهاد  که یک گنجینه کرانبهاست و من لازم میبینم هر ایرانی درستکردار واندیشمندی. آن دست آورد را در خانه خود داشته باشد «ایرانیکا » که امروز در کتابخانه وم‌وزه های بزرگ جهان قرار دارد چرا که ایرانیان  آن حقیقت ذاتی خود را به دست باد داده اند وبا با د سوم همراهند  ‌دستشان  ونگاهشان به یک دیس پهلوی زعفرانی است  ،

اولی باگریه ‌ترس از مرگ جان داد. ودومی بی خبر آرام  در بستر ابدیش خوابید عمری طولانی هم داشت ومیدانم که روانش نیز تا ابد مانند عمرش بر  جهان هستی   بخصوص سر زمین پارس  میتابد. اگر روزی دست از این ریا کاری ها  ودورویی ها وخودرا مومن نشان دادن با از ترس ویا در پای یک معامله تسبیح های قطور زا به دست  گرفتن  و مهره ها انرا  بهادار در آوردن  وبگوش خلق اله بیسواد رساندن. راه به جایی نخواهند برد 

امروز من در این گوشه غربت. بیشتر خودرا به این  ملت نزدیکتر میبینم تا به مردم خودم. چون. تکلیفم با آنها روشن است آنها یا هستند ویا نیستند. دو دوزه  بازی نمیکنند هم سر جانماز  را در دست دارند هم بطری کنیاک را ،،،،،

بسیار متاسفم که باید بگویم اگر رژیم ایران عوض هم شد وایران بهشت روی زمین شد من ابن کنج  گدایی ودرویشی خودرا رها نخواهم کرد و بسوی آن سر زمین نخواهم رفت. چرا که درخت وآب وخاک همه جا هست این پیوند انسانهاست که ترا پایبند میکند که متاسفانه این پیوند هم با کمک اربابان بزرگ انسوی زمان کم کم دارد از هم می‌ پاشید   دیگر دوست دوست  را نمیشناسد وبار از یار میترسد ،

آمید است که  مردم آن دیار به خواسته های خود برسند من فرهنگ وادبیات  وایرانم را با خود به این کنج اطاق کشانده ام ودر میان فامیلی که  اصیل وایرانی باقی مانده اند دلشان برای قورمه سبزی تنگ نشده اما. برای مادر بزرگشان اشک میریزند. ویاد اورا گرامی می دارند برایش در خلوت خودشان  شمع روشن میکنند. ایران من در همین گوشه پنهان. وعریان وجود دارد

بنا بر این خود را ودیگران را فریب نمیدهم  ودر انتظار شه زاده با اسب سپیدش  نیستم که  سر برسد ومردم را  دهد نجات آن مردم در دست  خودشان است. تظاهراتشان مانند سینه زنی. یکی جلو میافتد نوحه میخواند بقیه همصدا می‌شوند.  این تظاهرات نیست منفعت وفرصت طلبی است  ،

،پایان 

ثریا ایرانمنش   19/06/2022 میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: