شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۴۰۱

گذشته ها !


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

صوففی  بیا  که خرقه سالوس بر کشیم / وان نقش زرق را خط بطلان بسر کشیم 

نذر وفتوح صومعه  دروجه می نهمیم /  دلق ریا  ز اب خراباتیان  بر کشیم 

این روزها  بیشتر تمایلم به کتاب خواندن ودقت کردن درآنچه بر ما گذشت میگذرد . درگذشته نه چندان دور هیچ میلی به کاوش نداشتم انرا دردی مضاعف میدانستم  یکبار دردرا بکشی ویکبار هم آنرا روی صفحات  مرکبی مرور کنی .

اما این بار دستم به کتابی خورد که سالها درگوشه ای افتا ده بود هنوز اوراق آن دست ئخورده وتازه بودند  سر انجام آن اوراق را گشودم .....

چه نامها دیدم  چه اشخاصی که تن به خیانت وخود فروشی داده بودند  کسانی که روزی ما گمان میبردیم 

 آنها انسانند  ودر لباس ارتشی با کلی مدال ویراق وستاره وپاگون حافظ امنیت ملی واراضی سر زمین من هستند با چه اطمینان خاطری از آنها در خانه ام پذیرایی میکردم همه درلیاس پیزاما  راه  میرفتند واز من میخواستند مثلا به فلان خواننده شهیر نگویم ایشان سرپیتند  یا ته تغار ! 

اما آنچه را که من نمیدیدم آن مرد همسرم با هما ن چشمان بسته اش که تخمیر شده بودند از شراب  میدید وهمهرا بباد تمسحر میگرفت ومن تا  چه حد شر منده میشدم حال میفهمم که او بیشترازمن دراجتماع میچرخید وبا این اراذل سرو کار داشت عده ای از بستگان خود اوبودند که ناگهان   تنها درعرض یک شب همه تغییر چهره دادند ودارای ریش های بلند وموهای اشفته شدندبا لیاسهای پاره ودمپایی های پلاستیکی ! 

چه کسانی را حرمت میگذاشتم بخاطر  شعور کلاسیک انهااما ازکنه ذهن پلاسید آنها بیخبر بودم حال دیگر همه رفته اند دیگر کسی نیست  واینهایی که روی اب آمده اند مانند زباله هایی هستند که ناگهان از عمق چاه بیرون جهیدند وروی جویبار صاف   ما راه افتاد ند وانرا الوده ساختند اما آ ن وطن  از  نهان الوده بود .

هنوز کتاب تمام نشده  ومن هنوز باز میگردم به یک یک ان نامها  چه درسر زمینم انهارا دیدم وچه درخارج  ناگهان رنگ عوض کردند مرا نشناختند خودرا مومن مقدس مکه رفته نشان دادند وجای مهر را بر پیشانیشان داغ کردند مانند الاغهایی که صاحیان انها برای گم نشدن آنها  بر پشت   آنها مهر میزنند اینها هم دست کمی از آن الاغها نداشتند درحالیکه آن الاغ بیچاره مظلوم وار بار میبرد واین نمک نشناسان خار میخوردند و بوته های سوزنی بالا میاوردند .

حال دیگر ابدا امیدی به  آن سر زمین وابادی ان ندارم حضرت والا قوچعلی هر از گاهی روی توییتر فرمایشاتی میفرمایند   عده ای هم دستمال به دست  مالش میدهند اما بیفایده است آن سر زمین تکه تکه خواهد شد .

با نگاهی به مصر  میتوان دریافت که چه تمدنی را انها از بین بردند مرده هارا از گور بیرون کشیدند  آنچه را که ارزش وبها دار بود با خود بردند  هرجه  قدیمی از طلاها وجواهراترا به یغما بردند حال چند کوره ویران برچای گذاشته اند برای گردشگران ! معادن مارا خالی کردند چاهای نفت مارا خالی کردند خاک مارا فروختند آب ها زیر زمینی را فروختند حال درهر گوشه ای از آن خاک قدیمی یک نشست ویا یک گودال پدید میاید  آن جویبار وآن ر ودخانه زیبای زاینده  رود  تبدیل به توالت عمومی وجایگاه خودفروشان و خرده پاهای مواد مخدر شد شبها زاینده رود گم شدند  قایق رانان  اهوا ز دیگر برای آن نهر  آوازی نمیخوانند و ارک بم با ان عظمتن خود فرو ریخت  و تبدیل به مشتی خاک شد دیگر از تمدن ما چیزی بر ایمان  نمانده غیر از خاکی که با باد به هرسو پراکند میشودودربیرون ؟! 

ما خوشیم با شامپاین اومبیلهایمان  را میشوییم زن هایمان  عریان در کاباره ها خودرا به تماشا میگذاردند با زالو زاد/گانیم که تازه سر از تخم در اورده فرق بین شیره خرما  وکنیاک را نمیدانیم  فرق بین شیره وسکره شیره را نیز تشخیص نمیدهیم  بطری ویسکی را جلوی دوربینها سر میکشیم وبه ریش  گرسنگان وطن پرست می خندیم .

  با شامپاین طهارت میگیریم وبه مسجد میرویم ودر پشت محراب مشغول عشقبازی با زنان خود فروش میشویم . 

حال مردک آمده جلوی دوربین نرخ ماکارونی را  تعیین میکند ارزانترین غذایی که ممکن است یک انسان گرسنه به دست بیاورد  حتی آنرا نیز  پنهان کرده اند تا ملت ایران از گرسنگی وقحطی جان بسپارند وآنهاییکه دربیرون هستند  دو نوعند یا خود فروشانند ویا ازخودشانند ....از ما نیستند =  پایان 

ثریا ایرانمنش / 07.05.2022 میلادی !

هیچ نظری موجود نیست: