شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۴۰۱

تنهایی مطلق


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا 

دلا شبها نمی نالی  به زاری  / سر راحت به بالین میگذاری 

تو صاحب درد بودی  . ناله سر کن / خبر از درد بید دردی نداری .

واقعا درد بی دری نعمتی است گرانبها ه پروردگار انرا تقریبا به همه هدیه کرده است تنها عده کمی از انسانها هستند که به همراه دردهایشان دردهای دیگری را نیز به جان میخرند وغصه آنهارا نیز باخو.د حمل میکنند /.

ایکاش این سعادت نصیب ما میشد وما بجای آنکه صاحب دردخودمان بودیم غصه دیگر را نیز ضمیمه. کرده آنرا با خود به همه جا حمل میکنیم .

مهم نیست   کی  وچی وکجا ؟ مهم این است که تو بتوانی خودترا بفروشی قیمت آنهم مهم نیست درعوض جای داری درهمه جا  بیشتر مردم از ترس بتو احترام میگذارند واز ترس ترا در  آغوش میکشند چون میدانند که وابسته بزرگانی هستی   که تیر درکمان دارند .

شب گذشته برنامه ای از دکتر رضا هازلی پژوهشگر ایران باستان دیدم دلم سخت گرفت این مردتنها با یک کمان چوبی به جنگ رفته آنهم به جنگ اهریمن که حضور پر رنگش را همه جا پهن کرده است .

آنهمه کوشش برای جمع آوری دانش وفرهنگ سرزمینی که خودش را راحت میفروشد مردمش را میفروشد وملت خودش حاضر به معامله های گوناگون است خاک وآب وباد وزمین برایش معنا ندارد میهن برایش جایی که به او خوش میگذرد وازادی عمل دارد درهر کاری  چگونه تو میخواهی این ملت را ازخواب چندصد هزار ساله بیدار کنی وبه انها بگویی هویت شما چیست ؟ هویتی ندارند نمیدانند هویت چیست ؟ تنها چیزی را که میدانند این است که پدرشان  نوکر فلان ابله بوده ومادرشان  دختر فلان فاحشه شهر بوده همین نه بیشتر  میترسند که پای به عقب بگذارند چون ناگهان شجره نامه آنها به  یک غلتشن عرب میرسد ویا یک مغول ویا یک ترک .ساعتی این برنامه ادامه داشت وهشداری وحشتناک بود اما باید بشود ومیشود ما جهل تکه میشویم وهر تکه بسویی پرتا ب میشود ما یگانگی ودوستی ورفاقت ومهربانی را سالهاست که استفراغ کرده ایم به نرخ روز نان میخوریم هویت به چه درد ما میخورد امروز را دریاب  فردا را چه دیدی !!!! 

خود فروشی تنها آن نیست که تو درقلعه شهر نو بنشینی درانتظار مشتری واحیانا کنی سوخته تریاک این خودفروشی مانند یک رودخانه پرزور جاری شده وهمهرا دربرگرفته است .

خانمی را درلندن ملاقات کردم که سابقه طولانی در بغل خوابی  مردان  داشت حال وی چهل رکعت نماز میخواند ودهانش روزه بود !!!! مردی ا دیدم که شب احیاءا با زنی  هم اغوش بود وبرای ما از نعمتهای آن زن میگفت  وناگهان ریش گذاشت وچهل رکعت نماز شب وروز میخواند ودهانش روزه است !!! 

من همه اینهارا دیده ام  قبلی هارا هم دیدم خیانتهاارا دیدم وچشیدم ولمس کردم با تمامی وجودم وامروز همانند همان قوی تنها درگوشه ای میل دارم بمیرم این تنها آرزوی من است بی انکه  چشمم درچشمان کسی بیفتدمرگرا درآغوش بکشم حالم از مردم این جهان بهم خورده است به هرکجا رو میکنم یک فریب بزرگ مانند یک چاه توالت دهان بازکرده است.

بنال ای دل که رنجت شادمانی است / بمیر ای دل که مرگت زندگانی است ....." ف. مشیری"

پایان 

شنبه 30آپریل 2022 میلادی/




هیچ نظری موجود نیست: