یکشنبه، فروردین ۱۴، ۱۴۰۱

سر زمین سوخته

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

سحرگه رهروی در سرزمینی / همی گفت این معما باقرینی / که ای صوفی شراب انگه شود صاف / که درکوزه  برارد   اربعینی ........

دها اربعین بر آن سر زمین سوخته گذشت وهرروز مردمانش وحشی تر وویرانتر میشوند وط انگری را پیشه خود ساخته اند .  در واقع این خود دنیاست که دچار تهوع ودگر گونی شده است  بیهوده نیست که آلن دلون زیبا میل به مردن دارد او بیشتر از ما درمیان این مردمانی زیسته وتجربه های زیادی دارد باید پنجه های شیررا داشته باشی  دندانهای  گراز را وپوستی به کلفتی پوست یک تمساح و پر پروازی  همانند عقاب  تا بتوانی با این دیوانگان دربیفتی . 

دوران شعر وشاعری عشق  وعاشقی سپری شده دیگر میان زن ومرد فرقی نیست دنیای تو هم به پایان رسیده است  ....

پس از همین فرصت کوتاهی که داری استفاده کن .

امروز او میرود تنها یک هفته  توانستم چند روزی در بیمارستان و چند روزی در خانه درکنارش باشم  ونمیداتم دیداردوباره ما در چه موقع وچه زمانی صورت میگیرد .

گله داشت  که چرا اورا شاهزاده وار تربیت کردم وراههارا برایش هماهنگ ساختم تا او به راحتی از کوچه های جوانیش بگذرد تا پشت درب دانشگاه با او بودم  تا همه چیز فروریخت  ویران شد واین ویرانی همچنان ادامه دارد تا روز گذشته که رسید به لوله های سینک آشپزخانه وکرکره اطاق خواب همه چیز دارد فرو میریزد  دو عینکی  که با ان میتوانستم بنویسم ویا بخوانم نیز شکستند ! حال جسدشان درگوشه ای افتاده  است .

روز سیزده ما درکنار لوله کشی وتعمیر کار گذشت !

داشتم  برنامه یکی از همین  دهاتی هایی را که تازه دست به دوربین ومیکروفون پیدا کرده اند تماشا میکردم 

گاهی اخباری را از گوشه وکنار جمع میکند وبه خورد ما میدهد  یک مردک  دهاتی لجباز و خود خواه  حال باید برای هرکلامی که از دهان مبارک ایشان بیرون  میزند یک بسته بفرستی  یک سکه درحلقومش فرو کنی اینهم از نوع مبارزه جدید .ونانخوری  وسپس اشتهار وچه بسا سر لشکرفردا   هم بشوند  کسی نمیداند  سر این رشته درکدام جویبار است وآبش خور او از کجاست ؟ ملتی که کمر بند زرین را درازای سک  دستمال بو گرفته فروخت باید هم درانتظار این جانواران بنشیند .

امروز  پس از ماهها توانستم بنشینم وچند خطی را بنویسم اکثرا  از تابلت استفاده میکنم کمتر سری به این گوچولو میزنم  سیل میل ها رویهم معلوم نبود ازکجا وبرای چه  کاری امده بودند همه را پاک کردم .

از ساعت چها رصبح بیدارم  ومیدانم امشب  تنها درمیان بستر م خواهم بود ونفسی نیست که از اطاق پهلویی بمن اعتماد واطمینان دهد  .شر وشور بیماری وبیمارستان کمی افت کرد وخوابید حال تازه میخاستم با او بیرون بروم که باید برمیگشت  .

همه ما بردگانیم  .این بردگی تا پایان عمر با ما خواهد بود چرا که میل نداریم وارد باغ وحش جهانی شویم بنا براین تنها پرواز میکنیم  تنها تا اوج میرویم وبر میگردیم هر ساعت را باید غنیمت شمرد .

زندگی با همه تلخی ها رنجها ودردها با زشیرین است زمانی که نوه ده سله تو از پشت گو.شی تلففن ازتو میپرسد عمل جراحی تو چگو.نه گدشت ؟  باید درکنا راین دلهای کوچک وبیگناه ایستاد مانند یک ستون اگر چه از پایه بست ویران است اما باید تظاهر کرد من ایستاده ام من هستم وخواهم بود وهمیشه شمارا درآغوش خواهم کشید با بقیه دنیا دیگر کاری ندارم  تکه ای نان کاسه ای اب دارو درمانم نیز مجانی وگاهی هم از طریق بیمه خصوصی پرداخت میشود .

باید خودم را بسازم وبرای  انها که چشم بمن دوخته اند  ودردلم به  عشقی بیاندیشم که هیچگاه  واقعی نبوده ونیست ونخواهد بود .

.پایان / ثریا ایرانمنش / 14 فرودرین 2581 برابر با 3 آپریل 2022 میبادی .


 

هیچ نظری موجود نیست: