صبح در خواب عدم بود . که بیدار شدیم
شب سیه مست وفنا بود که هشیار شدیم
بشکار آمده بودیم زمعموره قدس
دانه خال تو دیدیم وگرفتار شدیم ......." صائب تبریزی "
امروز روز مبارک و روز عید پاک است در گذشته مومنین که چهل وپنج روز روزه داشتند درچنین روزی روزه خودرا اول با یک تخم مرغ می شکستند وسپس به سفره غذا حمله میبردند کم کم این تخم مرغ شکلاتی شد وحالا نماد این عید تخم مرغ شکلاتی خروس شکلاتی وهمه چیز شکلاتی است از آن مومنین هم دیگر خبری نیست روزه خودرا هفتگی میگیرند .
حیلی چیزها ازمیان ما رفت آهسته اهسته حتی ایمان مقدس ما حال دورخود وچندین هزار رهررو میچرخیم /
مانند هر روز تعطیل باز درکنار برنامه های موسیقی کلاسیک تی وی نشست ام از خود میپرسم این گروه کر با دهان بسته وپوزه بند چگونه آن آواز دلپذیر را سر میدهند ! البته این برنامه قبلی است وضبظ شده زنده نیست خوشبختانه مردم کم کم پوزه بندهارا بر داشته اند اما خانمی که د رتلویزیون لوس آنجلس برنامه اجرا میکند وقریب هفتاد سال هم از سن مبارک ایشان گذشته وهمچنان عریان مینشینند با ناز وعشوه فرموندند منکه پوزه بندمرا بر نمیدارم خوب حق هم دارند با آن دهان گشا دوآن لب ولوچه منهم بودم بر نمیداشتم !
وهمین شما هاهستید که قدرت به آن کاسبان میدهید تا مردم را به زنجیر بکشند .... ! خوب بما چه مر بوط است خبری که ندارند بدهندهمان خبرهای روزنامه های ومجلات زرد ی که سر توالت آنهارا ورق میزنی بیشتر نمیتوانندحر ف بزنند چون از هر طرف جیفه میرسد باید مواظب همه جا باشند .
هنوز نیمه جانی دربدن دارم ولی لی کنان قایق شکسته خودرا همچنان در دررودخانه های گل آلود این زمانه میرانم گمان نکنم که درتمام زندگی هیچگاه دریای فراخی دیده باشم اگر هم یک دریاچه جلوی پایم باز شد تسمه وشلاق شبگردان نیز درکنارش بود وزود هم این دریاچه به خشکی نشست .
من همچنان درمعمای زندگی وزنده بودنم سر گردان نشسته ام .وبه نسیمی که دوست میداشتم گوش فرا دادم امروز نمیتوان بدون مجوز از هیچکس حتی از گوشت فروش سر گذر حرف زدویا نوشت بنا براین از خود م مینویسم وحال واحوال خودم درمیان این جنگل که نامش جهان است وویرانه سرایی که نامش زمین است وشهرکهای سئوخته رویهم تلمبار شده که نامش تاریخ است از نسیم هم نمیتوان نوشت که به طوفان مبدل شده است .
بادهای وطوفانها غیر مهار که از قدرت خارج شده اند هر جاررا که میل داشته باشند تبدیل به ویرانه میسازند نسیم نیز در قفس درکنار مرغان بال وپر ریخته زندانی شد .
نسیمی که روزی بال وپری داشت با هر جنبش خود جانهارا زنده میساخت .
حالل دل به تصاویر دوخته ایم هرروز مسافری به فضا میرود .وظوفانی وسیلابی وسونامی به راه میافتد وما آنهارا به حساب کاوش ونجات بشریت میگذاریم .
شب گذشته د ریک برنامه خبری فاکس نیوز گوینده میگفت " ما رییس جمهور خودرا به اوکراین نمیفرستیم " این " ما " هزاران معنا دارد این " ما " چه کسانی هستند ریاست جمهور درامریکا بالاترین وبزرگترین قدرت را دارد واین " ما" جلوی همه قدرتهاررا گرفته است صاحبان تیرگی " هوا" ویا مافیای اسلحه ویا مواد مخدر ویا دل وجگر انسانها حسابی دراوکراین نعمت فراوان شده درهمان ازمایشگاه میتوانند حسابی در پیکرهای سوراخ سوراخ شده به کاوش بپردازند وتکه های خوبش را برای فروش آماده سازند وبقیه را نیز به آشغا دانی مواد غذایی بفرستند ما که خبر نداریم چه چیزی بما میفروشند همه چیز بسته بندی شده است با دو کیلو نایلون پلاستیک /
آه ....هوای بهاری است چقدر دلم از ان انگور یاقوتی های کنج حانه ما ن را میخواهد توت انجیر هلو چاغاله بادام گوجه سبز چه نعمتهایی داشتیم وگمان میکردیم هنوز کم است ودیگران از ما بیشتر دارند آنسوی ابها ابشان شور نیست ونانشان شیرین است زدیم به کاسه لبریز از زندگی وانرا ویران ساختیم گرگها ولاشخوران گردش جمع شدند ومشغول سیر کردن شکم وچپاول بقیه هستند وما درحسرت یک توت بلی یک توت که از درخت اففتاده روی خاک هستیم .
امروز همه کلمات شیرین وجذاب به همراه نسیم درقفس زندانیند درعوض کلمات مقدس جای آنهارا گرفته اند وطوفان نیز گاهی تبدیل به تیر جانگدازی ویا تیزی فلفل میشود وبر جسم وچشمان باز ما مینشیند .
سیمرغ ما پرواز کرد به سوی ابدیت واین مردگان زنده نما درقفس های خود اسیرند هیچ اشتیاقی هم به باز گشت آن سیمرغ بلند پرواز را ندارند وعده ای نیز دیگر اشتیاق به باز گشت به لانه خودرا ندارند
پرهایمان کم کم میریزدد ودر کنج قفس به فراموشی سپرده خواهیم شد وسیمرغ تنها یک افسانه میشود در کتابهای خیالی قدیمی . پایان
ثریا ایرانمنش / 17/04/2022 میلادی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر