چهارشنبه، فروردین ۰۳، ۱۴۰۱

جنده خانه کوبرا خانم


 ثریا ایرانمنش . لب پرچین . اسپانیا .

یک روز صبح سر از خواب بر داشتیم دیدیم  ایوای  جنده خانه کوبرا خانم. با مشتری هایش  روی هواست. قوای   پوکر  باز اصغر آقا بد جوری داره جلوی این پیشرفت خانه را میگیره ،،،،،،،،د .

جنده خانه کوبرا خانم کلی  دنگ  وفنگ داشت تازه جلو آمده بود مشتری ها ی عیان واشراف داشت بساط عیش ونوش از هر طرف بر قرار بود. از تریاک گرفته تااون زهر ماری بعد هم دخترهای تازه وخوشگلش با طیاره به همه جای دنیا میرفتند ، 

غیرت اصغر آقا جنبید ویا شاید هم. دلش میخواست مالک آن جا هم باشد. این بود که. یکهویی با یک تریلر بزرگ آمد وزد و خونه رو خراب کرد 

مشتری های کوبرا خانم. دستشان از تن وبدن . عریان  زنان ودختران وای گاهی هم  پسر بچه ها کوتاه شده بود. بعد هم دیگه جایی نداشتند تا بروند. حالی بکنند به کمک کوبرا خانم آمدند.  زدن دک ودکان وخانه های  جور و واجور   اصغر آقا را بهم ریختند بیچاره آن تار زن ها ویولن زن‌ها مفنگی واین رقاصه ها واون خواننده هارا هم. انداختند بیرون 

حال خودشان رو در روی اصغر آقا ایستاده نفس کش میطلبیدند ،

چی بگم از کجا بگم ؟ کوچه ها خالی شد مردم از ترسشان رفتند توی زیر زمین‌ها قایم شدند  جرئت نداشتند بیرون بروند تا بک نان بخرند قداره کشان اصغر آقا یکطرف و  قلچماقان کوبرا خانم هم یک طرف  خلاصه شهر معرکه سد . همسایه هم همه بچه هایشان رو توی خونه قابم  کردند تا وارد معرکه نشوند ،

دیگه خبر ندارم فعلا. کوچه ما خلوت است خیابون‌ها هم خلوتند. مردم همه رفتند به تماشای این دو. تا ببینند  بالاخره کوبرا خانم میبرد یا اصغر آقا ،

ما هم  نان جوی خودمان  رو میخوریم وبه صدای باد وباران  وطوفانی ناگهانی گوش میدهیم وسیلی  که ناگهان کوچه ها وخیابانها را پر کرد ،،،،چاره چیه هرکس تونست ، در نمونست ،


تموم.  

چهارشنبه   بیست وسوم ماه کفار 

هیچ نظری موجود نیست: