ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا
هرگز دلم برای کم وبیش غم نداشت / آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت .
با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است / مارا نعمتی است که جمشید جم نداشت " فرخی یزدی "
===
پیکار با اهریمن امروز آسان نیست وقدرت ما کمتر شده است این پیکار واین زور ازمایی قرن هاست که ادامه دارد .
چه آسوده زیستم درخواب و چه اسوده ملافه خنک خودرا بر روی پیکر عریان خود میکشیدیم وتا نیمه های ظهر درتختخواب غلط میزدیم آسمان آبی یود وآب در جویبارها روان وخانه همیشه روشن ما اسوده میزیستیم چرا که می دانستیم کسی هست که همیشه بیدار است خدایی داشتیم در درون دلمان میزیست وبما نشاط می بخشید و پدری داشتیم که صمیمانه برای رفاه ما میکوشید پدر را کشتند وخدارا نیز درون یک محبس انداختند وخدایان دروغین ناگهان بر جهان خاکی واسمانی ما حاکم شدند همه درخواب بودیم .
در هر دوره ای قهرمانانی بوده اند که با اهریمن در جدال وهمیشه برنده بودند اما این بار این اهریمن است که برخدای ما پیروز میشود وتاریکی را برزمین ما به ارمغان میاورد .
ما پهلوانانی داشتیم که هیچگاه نمی مردند وهمیشه زنده بودند هنوز یکی از آنها روحش در سر تاسر جهان سایه افکنده وبه هیچ قیمتی نمی توانند اور از ما بگیرند پهلوانان ما وجودشان از یک رستاخیز بلند بود وهمه پایدار بودند امروز پهلوانان ما با چند لاشه مرده خوار روی رسانه ها مشغول نشخوار پس مانده های دیگرانند وخودرا خدا میپندارند . در گذشته هر پهلوانی وهر قهرمانی حق پایداری درتاریخ را داشت امروز تاریخ را نیز از یادها برده اند وانرا پاک کرده ویا به میل ودلخواه خود نوشته اند.
چه اسوده بودیم هر صبح با صدای دلنواز موسیقی از خواب برمیخاستم رادیو برایما ن افسانه های شادی به ارمغان میاورد راه وروش زندگی ودرمان بیماری ها را با خضور اساتید بزرگ دنیا ا برایمان تشریح مینمود امروز هلاکویی برایمان سکس میاورد ! وحال عده ای با اشتیاق درانتظار " زمان " تازه هستند !!
امروز ما دیگر زمینه ای نداریم ونمیتوانیم از قهرمانان گذشته خود یاد کنیم ویا انرا فرا بخوانیم تا به کمک ما بیایند . امروز ما در جدال با اهریمنن واهریمن پرستان نیاز به اهرم زمان تاریخی خود داریم به اسطورهایمان نیازمندیم آنها پیشنه اهریمن را بهترا زما میشناختند وسیمرغ بلند پرواز ما از کوههای بلند امروز بر پنجره قمارخانه ها نقش بسته است .
وان مرغی که ازآتش بر میخاست نیز دراخیتار همین شیطان پرستان قرار گرفته است دستهای ما خالیست .
آن روزها زندگی ما لبریز از معنا بود هر چیز کوچکی معنای بزرگی داشت وبه ما زندگی میبخشید باد پاییزی نیز میوزید ومیدمید وهیچکس نمیتوانست جلو ی انرا بگیرد .
ما خواب بودیم ""سیب گاز زده "" با اسباب بازیهای خود مارا بخواب وفراموشی برد ناگهان سنگ بزرگ وغلطانش بر روی کره زمین افتاد همه چیزدگر گون شد کوهها غریدند وزمین لرزید وهرچه را که جلو آنهارا سد میکرد له کردند وکشتند وبردند از این پس ما دیگر ازاد نیستیم که درد له شدن زیر پاهای آهنین آنهارا احساس کنیم .
امروز راه گریز خودرا به هرسو بسته میبینم ودلهایما ن بی قرار درون سینه هایمان بالا وپایین میرود و دیگر چشمی بینا و روشن برای پیدا کردن راه وجود ندارد در تاریکی راه میرویم باید شمعی های فراوانی روشن کنیم تا راه را بما نشان دهند وسپس از خود بپرسیم که کی وچگونه به مقصد خواهیم رسید ؟ .
عشق همیشه درمن بود اگر چه خاموش بود اما مانند برقی بر تاریکی های ذهنم بر ابرهای اطرافم روشنی میانداخت امروز نام انرا نیز ازیاد برده ایم تنها فریادهارا میشنویم حریق ها را میبینیم وزمین را که زیر پاهایمان میلرزد فریاد ها بیشتر وبیشتر میشوند حریق همه جارا فرا گرفته است امیدها وآرزوها درمیان سود وزیان ها گم میشود ومیرود ومن درگوشه ای ایستاده ازهمه جا رانده ووامانده به تماشای نمایشات یادبوبها وسایر نمایشات مسخره ایستاده ام کاری هم از دست های کوچکم ساخته نیست .
امروز قدرتمندان سیاسی / فکری / دینی بهم آمیخته اند ودنیارا میان خو د تقسیم کرده اند وچه بسا فردا لبان ماراهم دوختند وزبانمانرا بریدند چند سالی است که مارا به سکوت واداشته اند وپنهانی اففکار مارا میخوانند ویا انهارا میدزدند خیلی میل دارند مارا خاموش کنند اما ما خاموشی را نخواهیم پذیرفت وباز بر خواهیم خاست وشیطان پرستانرا به جهنم روانه خواهیم کرد این (هلوویین )کشتن مسیح است وزندگی شیطان ما انرا نابود خواهیم ساخت ومسیح دوباره بر روی تپه های بلند جهان خواهد ایستاد ومن با تمام وجودم بر پاهای برهنه او بوسه خواهم زد او میداند که شیطان با پوشش سیاه درخانه اش لانه کرده است واو میداند که من همیشه با کلماتی که مغزم اشاره میگوید سخن خواهم گفت . ما دو مسیح داریم یکی پدر معنوی ما شاه "ایرانزمین " بود ودیگری ان مسیح که درکتب مقدس از او نام برده اند . ث
پایان ثریا ایرانمنش /27/10/2021 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر