ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
خرقه پوشان همگی مست گذشتند وگذشت / قصه ماست که برسرهر بازار بماند !
بازشب گذشته برنامه جدیدی روی تابلتم افتاد این بار مردی بود که تا بحال نه اورا دیده بودم ونه می شناختم نامش = بماند اما صدایش برایم اشنا بود شاید دریکی از راادیوها صدای اورا شنیده بودم با سری تراشیده وعینکی بزرگ وبقول رندی قیافه ای زن کش ! وداشت پرونده های دیگرانرا ورق میزذ واسرار مگو تلویزونهای صادراتی را باز گو میکرد . :
(خوب پدر بیامرز اگر آنها دستشان درون کاسه آن رژیم منحوس نباشد که مانند سایرین ناگهان به تیر غیب گرفتار میشوند ) هدف آنها شناخت مخالفان رژیم وبه دام انداختن آنهاست تا پای جان تو به دنبالت خواهند آمد .
اگر مرحوم شاه پهلوی بجای آنهمه جوانرا که برای دانش آموزی وتربیت ودانش به خارج فرستاد تا برگردند وبه کشور خویش خدمت کنند مشتی صادراتی را میفرستاد هنوز پایه های تخت او محکم بود همه آن دانش اموختگان دشمن خونی او شدند اولین انها قطب زاده بود وآخرین آنها هما ن جواد ضخیم که تشنه خون اوبود وخون اورا اگر سر میکشید تا ابد مست میشد .
فضای اصلی روزی نامه ومجله هارا از میان بردند ومارا بستند به آخور این رنود که هرکدام هزاران تشنه را تا لب جوی اب میبرند وتشنه تر بر میگردانند ویا آنهارا به دم تیر غیب سپاه نامریی میفرستند .
در گذشته یک سااواک مفلوک بود تنها مانند یک طشت پر سرو صدا از بام همه افتاده وهمهرا دچار وحشت میکرد اما درواقع همه اعضا ی محترم ودرشت آن سازمان خانه های آنچنانی داشتند خانم ریسی آنجا را اداره میکرد وتمام رتق وفتق امور مملکت درکنار منقل وبطری های عرق وآغوش آن دختران وزنان جوان حل وفصل میشد وبه ظاهر چند نفری را به به زندان میقرستادند ویا میکشتند که بگویند بلی ما پاسدار نظام اعلیحضرت جوان وبی تجربه خود هستیم .
ریاست امور دانشجویان در فرانسه یک کمونیست دوآتشه بود همه خانواده اش کمونیست استالینی بودند رایزن فرهنگی ترکیه ویا سایر کشور ها کمونیست بود شاعر کمونیست بود نویسنده کمونیست بود مجله ها با رندی آنچه را که میخواستند درمیان خطوط به رفقای خود میرساندند درخارج همه کمونیست بودند وچند ساواکی مفلوک هم با درجه سپهبدی وسرپیتی ! مشغول تریاک کشی وعرق خوری وبه ظاهر امور دانشجویان را سر پرستی میکردند ! بعد هم دست دردست رژیم ملاها گذاشتند وگفتند " ماکه با انها کار نمیکردیم ما کارخودمانرا انجام میدادیم میدزدیدیم وبه خارح میفرستادیم بنام بچه هایما ن وپسرانمانرا نیز در اداره جات به خدمت وا میگذاشتیم تا انها راه ورسم پدر را بیا موزند ! در لندن مردی مفنگی از همین طبقه کمونیستی با خنده میگفت : اهه اهه من در شرکت کاترپیلارد سر شاه شمارا هم کلاه میگذاشتم در حسابداری سیصد تومانرا سه هزار تومان و وسه هزار تومانرا سیصد هزار تومان مینوشتم برای باخت ارباب میبردم او هم امضا میکرد همهرا به حساب خودم میگذاشتم ! این مردمفنگی لاغر اندام با آنچهره کثیف از پایین ترین طبقه جامعه برخاسته حال اول لباس کمونیستی را پوشید سپس شد والا گهری که همراه بانویش چند خانه درلندن داشتند واتومبیلشان از بی ام دبلیو کمتر نبود ! وباقی بماند عده ای خر بودند دزدیدند اما نه جسارت داشتند ونه عرضه نگاهداری همه را درقمارخانه ها وفاحشه خانه ها از دست دادند ویا با شرکتهای سوری که رفقا برایشان میساختند آنهارا از چنگشان بیرون میکشیدند وخودشان بدبخت درگوشه ای جان میدادند !
حال این آقای تازه که ظاهرا سالهاست دارد پرده دری میکند واسرار مگو ی رسانه های لوس آنجلسی ولندنی را فاش میسازد و.........برای من یک لالایی است تا بخواب روم وبقیه اش را نمیشنوم وتابلت همچنان روشن است تا صبح .
ملت ما همان طالبان است از ریشه همان رشد کرده است حال اگر کت وشلوار بپوشد واخیرا بلوزهای کلوین کلاین وجرج ارمنی وعیره وغیره مد شد انرا میپوشند با بازوان لخت !وشکارچی زنان بیوه پولداری هستند که برای انها له له میزنند واب دهانشان راه می افتد .
این فرهنگ ماست حال دربین این بشقاب لبریز از نجاست اگر یک دانه کشمش پیدا شد خوب شانسی درون آن افتاده است مانند خود زندگی . زیاده عرضی نیست تا روزی دیگر ! ث
ثریا ایرانمنش / 22/10/2021 میلادی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر