ثریا ایرانمنش «لب پرچین » اسپانیا
اسماعیل خویی شاعر نو پرداز چپ دست ایران از دنیا رفت. خوب این را همه میدانیم درتمام مدتی که او در تاریکی خانه های لندن زندگی میکرد کسی نامی از او نبرد تنها زمانی نامش دوباره بر سر زبانها افتاد که طی نامه به ولیعهد ایران. عذر خواهی کرده بود سیل انتقادات وسیله افتخارات بسوی او سرازیر شد ودوباره به چاه فراموشی رفت ،.حال از دنیا رفته خوب هم زیسته درغربت بهر روی مانند ما اجاره نشین نبود من چندان به اشعار نو عشقی ندارم از نظر من شعر نو یک نثر است شاید برای خارجیان. معنی بیشتری داشته باشد اما برای ما که همیشه به وزن وقافیه وضزب عاذت داشته ایم کمی نا هنجار است بخصوص اگر سیاسی باشد مانند احمد خان شانلو همهرا به کثافت بکشد. اما اسماعیل خویی رباعیات زیبایی را در غربت سپرده بود رباعیاتی که دست کمی از خیامنداشتند شاید درد غربت اورا بخود آورده که هی آنچه که تو درعالم هپروت به آن میاندیشیدی تنها یک رویا بود در غربت هیچگاه ترا ببازی نخواهند گرفت مگر در حد نوکری باخبر چینی.
روانش شاد شب گذشته پرویز صیاد با بغض آن اشعار را خواند دراین ویرانه سرای ما غیراز بوی کند ماهی وروغن سوخته بوی سیر داغ چیز دیگری گیر نمی اید حتی یک دست لباس با قواره. بهر روی دیدیم که ملت شرافتمند ایرانی فرزندان بزرگ زرتشت بزرگ. مرده پرستیم و برایمان زندگی چند فاحشه یا قاچاقچی های دوران پیشین ارزش بیشتری دارد تا آنچه که امروز بر سر خاک ما وسر زمین ما می اید این حیوانات میدانند که رفتنی هستند میخواهند هرچه را که شاه ساخته ویا مردم ساخته اند ویران کنند و یک صحرای بی ابزعلف تحویل ما بدهند ما هم سرمان با یک برگ کاغذ گرم است که خوب «رای بی رای» انگار آنها درانتظار رای مردم نشسته اند کسی هم جلو دارشان نیست ارتش نوکر آنهاست سپاه خودش ویرانگر است وخارجیلنی را هم به سر زمین ما آورده اند کمکی آنها میباشند ملت یا از گرسنگی و قحطی وبی آبی خواهد مرد ویا دراتش خشم آن حیوانت عقده ای خواهد سوخت ،،،،ما هم برای رفتگان اشک تمساح میریزیم پایان. نوشتار امروز
ثریا . چهارم ژوئن دوهزار وبیست ویک میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر