پنجشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۴۰۰

هنوز هم.......

 ثریا ایرانمنش  " لب پرچین "  اسپانیا 

----------------------------------

با صدای من   پرندگان  از شاخه ها میپرند وبی غیرتان ا رخواب !

طوفان در راهست . پیشگویی من درست بود

دوران غمگین وروزگار سیاهی هاست  و روزگار ننگین صفتان !

همه مارا رها کرده اند وما نیز همه را 

زنچیر بردگی را  پاره کردیم و ویوغ را شکستیم 

حال در زیر بار  بیماران روانی  مرگ را تجربه میکنیم 

هرروز گرد بیماری بر چهره ها بیشتر میشود وافسرده گی ها  نیز بیشتر 

سرنوشت میل دارد ترا درخاک پایمال کند 

این کار تقدیر نیست کار  حیواناتی است که امروز بر صندلی قدرت نشسته اند

پست ترین وکثیف ترین فرزندان سر زمین من به او پشت کردند  اورا بیمار ساختند 

امروز او درحال مرگ است 

من نیز درحال مرگ ونابودی روح واندیشه 

میل دارم فریاد بکشم  میل دارم فریاد بکشم  ای سر زمین محبوب من !

قبل از انکه زنجیز اسارت را محکمتر کنند  خودت گردنت را بزن 

ایکاش منهم میتوانستم وقدرت آن را داشتم  تا گردن خودرا بزنم 

ستمکاران وشیطان پرستان  نعش بیماران را میشمارند وسپس می خود را  مینوشند 

پیروزی انها در پر کردن گورستانهاست 

ایکاش میشد شراب مرگ را نوشید  قبل ازانکه ترا بکشند 

فرزندان نازنین من ! متجاوزین پیروزند وما راهی گورستانها 

هنوز رنگ بیماری بر چهره ام  نشسته  

سرنوشت  باز مرا درزیر پاهایش لگد مال میکند 

این بار چه میخواهی ؟

از خودم میپرسم دشمن کجاست ؟ 

آه.... همه جا  . همه جا حتی در پشت درب خانه من ایستاده 

با سرنگی دردست  .

خسته ام ای زندگی خسته ام  فریادم را بشنو  ومرا دریاب 

اگر سر نوشت ما این است که مارا نابود سازند 

 بگذار  نابود کنند من از مرگ نمیترسم  

تنها ازیک مرگ ننگین به دست این  تاجران مرگ وحشت دارم 

اگر نمیتوانیم زنده بمانیم بهتر است بمیریم  اما نه باننگ 

بلکه با پیروزی  ومرگ خود خواسته .

نننگ ونفرت بر شما کاخ  نشینان وشیطان پرستان 

که نان روزانه شما از مرگ کوخ نشینان است . 

نفرت برشما باد .  ثریا / 29 آپریل 2021 میلادی 


هیچ نظری موجود نیست: