دوشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۴۰۰

روزهای پریشانی


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

هر روز  دلم به زیر باری دگر است  /  در دیده من ز هجر خاری دگر است  

من جهد همی کنم  قضا میگوید / بیرون ز کفایت تو کاری دگر ست

روزهای شوم ودرد و پریشانی اطراف مارا گرفته اند   فکر عبثی است که اگر با خود فکر کنیم  با خودشان روزهای بهتری  را خواهند آورد  . 

گذرگاه عشق  برای هر سفر راهی بسیار دشوار است  چرا که از هر سو  به تیری  ویا یک بی اعتقادی وبی اعتمادی روبرو خواهی شد  .

 درانتظار  هیچ  قهرمانی  و اورنده رویایی و یا بوجود اوردن توده ی نخواهم  نشست همه جارا تاریکی فرا گرفته غیر از اتش بلند سوزانی که مردمان را در اطراف جهان میسوزانند جای برای دفن کردن آنها نیست اما .آقایان وبزرگان اطراف میزهای بزرگشان بدن هیچ نقابی نشسته اند وبه سلامتی  یکدیگر  وفردای بهتر  !!! گیلاسهارا بهم میکوبند ومینوشند .

خبری نیست  غیر از درد ودر فضای مجازی همه پنجره هایشان را باز کرده اند واخیرا هم یک نطفه جدید ونوزاد جدیدی بوجود آمده بنام کلاب هاووس با آن توی سر وکله هم میزنند  ( همان پالتاک قدیمی ست ). هنوز مردان ما دور یک میز گرد نشسته و  بجای چاره اندیشی برای سر زمین بر با درفته از فتنه عایشه سخن میگویند  .  مردان دیگری غرق  درخاطرات گذشته  و درنهایت تاسف واندوه با ز به گذشته سفر میکنند گذشته از انها جدا ناشدنی است .

مبارزه با این بیماری های قرن  باید امروز مهمترین وظیفه ما باشد  اما متاسفانه با سکوت به تماشا نشسته ایم  امروز مهمترین وظیفه  وحق وروح هر  انسانی است  که به مبارزه بر ضد نا بینایی دنیا برخیزد اما گویی همه را خوابی گران دربر گرفته است .

برای ما انسان های  مسن  بخصوص آنهاییکه در مسیری اشتباه  راه رفته هنوز هم میروند  جهان ومحتویات آن یک کاسه اندوه است وبس  جهره مخوف وزشت آنرا می بینیم  با آن عادت کرده ایم وبکلی زیبایی هارا از یاد برده ایم . شاید اگر این اروپای کهنه و بو گرفته  نقش رهبری خودرا کنار بگذارد  وکنار بکشد !!!

  شاید دنیای بیمار ما  بصورت عادی برگردد  دوباره به  یک سر چشمه آرام  برسیم  شاید سر زمین ما که روزی الماس شرق بود  دوباره بسوی درخشش برگردد واین جا نوران گنده ودیومانند را هی چاه  ویل شوند  . اما اروپا ؟ .........

 دارد نانش را از بغل بو گرفته ومتعفن همین غولهای بی شاخ ودم میخورد .

ما کم کم به پشت سیم های خار دارد خواهیم رفت  دریک اردوگاه اسیران   وتنها کلماتی از کتابهایی که خوانده ایم درمغزمان جولان میدهند   امروزچگونه در میان یک دنیای بی ترحم  یک خلوت سرا بیابیم وگرد هم جمع شویم  وفضایی از عطر  وبوی خوش یک نوشیدنی را برپا کنیم  ودوباره قلبها به طپش بنشینند   وزندگی ظلماتی وسیاه  به عقب برگردد ؟ .

این زندانی  که برای ما ساختند  درس  بزرگی را بمن یکی حد اقل  داد  دیگر نگرانی های روز مره  مرا  ا افسر ده وغمگین نمیسازد  تجربه های زیادی به دست اوردم  نشانی از یک زندگی حقیقی وتوانستم بفهمم مبارزه یعنی چی  اما هنوز قدرتی درکف من نیست که  برخیزم با چه کسانی / با خود فروشان روز مره که جیره شان هر روز میرسد ؟  تنها ساعاتی  فرا میرسد که میتواتم  به  بی زمانی  بودن جهان  پناه ببرم  برای نجات روح خودم  بعضی از کتابهایم را که سالها  دور از دست  رس من بوده اند دوباره بخوانم  وسپس بنویسم .

شعار دیگر بس است روز رستاخیز فرا رسیده است یا مرگ یا زندگی  حال ما هروز  صفحاترا که باز میکنیم یک توطئه جدیدی ومحرمانه  !! کشف میشود  هریک دیگری را محکوم میکند وگناه خودرا ازیاد میبرد  نه این اقدامات به فهم وشعور سیاسی  کمکی نخواهد کرد تکرار مکررات است  باید راهی به قلب جهان  پیدا کرد  وراهی به قلب زندگی  وراز بزرگ درماندگان  وبیچارگانرا دریافت وانهاار معالجه  کرد نمیشود  عده ای ارباب باشند وبرای ما تعیین تکلیف کنند وعده ای برده وار  از آنها اطاعت نمایند  چون پادوی درگاه انها میباشند اعتبار انسانی  شما کجا  رفته است " جناب بیل گیت یا  سروز یا آن مردک احمقی دیگر  که تنها ثروتی بیکران اندوخته است  حق ندارد خودرا مالک  زندگی  دنیاویا دیگران دانسته مردم را گروهی بسوی مرگ بفرستد چرا که دنیا تمیز و.پاکیزه باشد برای  فرزندان تک سلولی او  .

ماهم  زندانی  افکار این  هیتلرهای نو رسیده هستیم وارام وسر به زیر مانند گوسفند راهی مزرعه میشویم میچریم دوباره به آغل خود بر میگردیم  نامش را گذاشته ایم  زندگی !

اگر جلوی خود را رها کنم تا فردا  دردهای زیادی دارم که بنویسم اما صفحه تمام شد منهم خسته ام . 

نی قصه آن شمع  چگل  بتوان گفت / نه حال   دل سوخته دل  بتوان گفت  

غم دردل تنگ من از آنست  که نیست  / یک دوست که با او  غم دل بتوان گفت 

پایان / ثریا ایرانمنش  / 26/04/2021 میلادی !

" توضیح! اگر اشتباه املایی دراین  سطور دیده میشود  گناه ازمن نیست گناه ا زاین  کیبرد لعنتی است که خودش مینویسد  مرا خسته کرده """""" با پوزش  / ثر یا 

هیچ نظری موجود نیست: