صبح زود پرنده
با بال های گشود به رسم باستانی
با وحشت از سرما
و وحشت از طوفان وباران
افسانه کهن را سر داد
همه پرندگان آمدند به آشتیاق بهاران
وان نشانه های باستانی
آنها باور نداشتند
که ،ما در ترسهایمان
زندانمان که نام تازه ای گرفته
تنهایی را ، ترس ،
ترس از خود انسانها را
درون سینه هایمان پنهان داریم
پرندگان پرواز کردند به دشتها ی دور
ومن ماندم با ترسهایم و....غربت ابدی ترس از شما .
پایان
ثریا .شنبه ۲۷ فوریه ۲۰۲۱میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر