ثریا ایرانمنش «لب پرچین »/اسپانیا-.
غزلی زیبا از بانوی شعر وغزل. شادروان سیمین بهبهانی .
مهربانان همه رفتند و تو هستی ای دل
وه !چه هستی !که غرقه بخون نشستی ای دل
در تو دیگر نتوان روی دلارامان دید
تو همان آینه هستی که شکستی ای دل
بود تقصیر ز تقدیر که همسفران
این چنین رشته پیوند گسسته ای دل
بار بستند وحریفان بسوی رفتند
مانده بر دوش تو باری که نبستی ای دل
رنج سنگینی غم هر دل نازک را هست
چه گرانجانی چه سختی که نخستی ای دل
از گرامی گهرانی که ز کف دادیشان
هیچ اندیشه نمی داری ومستی و ای
منکه اینگونه به گل بسته فرو دارم پای
کی توانم. زانو دستی بر ارم ای دل
سیمین بهبهانی بهمن ۸۴ تقدیم به رامش عزیز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر