ثریا ایرانمنش ؟ " لب پرچین" اسپانیا !
متاسفانه اکثر آثار اورا دور ریختم ویا درون کیسه ای گذارده ام تا بیرون ببرم باهمان نام میم امید شروع کرد آنهم زمانیکه دکتر حمیدی شیرازی وسایر شاعران بزرگ ما درحال کوشش فراوان بودند برای نسل جوان ونادر نادر پور تازه مانند غنچه ای دمیده بود /
این جناب امید همان احمد خان شاملو بودند که پشت به فرهنگ ایرانی کردند ونوکر سر سپرده تاوارایش ها ودوست یگانه جناب مسعود خان وهر طرف باد بیاید بادش بدهند درعین حال در کنار علیا حضرت نیز از مزایای قانونی بهره مند میشدند . نخاع خودرا با پول هویدا ونخست وزیری درفرانسه عمل فرمودند و......نه سواد داشت ونه آنکه دانشکده ای را دیده بود انسانی مالیخولیایی دارای اعتیاد شدید به انواع واقسام مواد به گفته دوستان نزدیکش وپسرش وتنها همدم او همان زن ارمن بود که خودرا بی مهابا درآغوش او میانداخت تابرایش شعر بگوید وجناب شاعر درکوچه پس کوچه ها ی خراباتیان رم ولندن وپاریس به عیش میپرداخت ..
جوانان ما اورا یک قهرمان شناختند از او بت ساختند گفتن از او یعنی توهین به بزرگترین قدیسان وبه خدا ی یگانه . خوشبختانه امروز زندگی ننگین اورا او دیدم مرد ی جوان طی یک برنامه مفصل با مدرک واصل گفته ها همه پته های این قهرمان پوشالی را به روی پرده ریخت .
دیدم احساس من پر بیراه نمیرود بوی انسانهارا حتی از روی عکسهایشان نیز احساس میکنم .........
(متاسفانه من عادت دارم با ماووس کار کنم حال ماووس شکسته وبرایم سخت است که چیزی را درست بیان کنم ویا درست بنویسم )این جناب کیبرد هم هرچه دل خودش میخواهد مینویسد حروف را دوبار یا چند بار تکرار میکند ویا اصلا نمینویسد خوب زبانها باید از بیین بروند وقومیت جای آنرا بگیرد دیگر یک نویسنده یا شاعر ویا یک مورخ یا یک اهل دلی نمایان نشد جناب مسعودخان بهنود مورخ شدند خانم معصومه خانم فعال سیاسی وجناب اجل اقا احمدی نژاد ریاست بزرگ سیاست روز ! حال ما به دنبال چه کسی برویم تا علم نیمه کاره خودرا به پایان برسانیم ویا چیز جدیدی را فرا بگیریم .
امروز ماری عظیم روی یک صفحه دیدم دربرزیل از دخترم پرسیدم برزیل کچاست ؟ نگاهی بمن انداخت ...مامان ؟! ...ا.ه فهمدیم کارناوال برزیل فوتبال برزیل ومجسمه عظیم عیسی مسیح دربرزیل .......
حال اگر این چند خط را نیز ننویسم با احطیاط کامل ! دیگر حسابی مغزاز کار خواهد افتاد روزی چهار بار کلومبو را ا تماشا میکنیم روزی صد بار فرندز را روزی پنجا ه هزاربار مدرن فامیلی را واین چرخه هچنان میچرخد فیلم تازه ای هم غیر از علیا مخدره بانو سوفیا لورن ببازار نیامده درسن هشتاو شش سالگی ......ومرا برگرداند به دوران هیجده سالگی اولین سفرم به اروپا وایتالیا وافتتاح فیلم سه زن در چینه چیتا ( ماهم دعوت داشتیم )!!!!!بعد سفر به ونیز که چقدر از انتهای کانال میترسیدم بار دار بودم ! حال بدی داشتم هتل ما درخیابانی بود که ازپنجره آن میشد میدان سنت مارکو با کبوتران وآن کاتارال عظیم را دید اما من دلم درایران بود احتیاج به افتاب داغ سر زمینم داشتم و......نمیدانستم که سر انجامم د دریک خانه سرد ونمناک است که باید مانند پیاز خودرا بپیچم شوفاژهای بمن نفس تنگی وسر دردمیدهند مجبورم با یک بخاری برقی خودمرا وخانهرا گرم نگاه دارم خودشان کرسی دارند ویا درخیابانها ودر فروشگاهها تک تک راه میروند تاخسته شوند واینها همه نتیجه همان اشعار جناب احمد خان وسایر همپالیگهایشان بود که بیشتر آنها هنوز زنده ودرقصرهای بزرگ زندگی میکنند !!!با حزب منحوسشان که مارا به این روزانداختند در زندان ابدی بی هیچ یار ویاوری یا دوستی ! واین است سزای درستکاری ودرست رفتاری وخودرا نفروختن .پس.... زنده باد آنارشیزم .
پایان
ثریا ایرانمنش / 27 نوامبر 2020 میلادی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر